آریا بانو

آخرين مطالب

گفت‌وگو با کارتن‌خوابی که می‌توانست امام‌جماعت مسجد باشد اجتماعي

  بزرگنمايي:

آریا بانو - کنار یکی از ستون‌های بزرگ‌ترین پل عابرپیاده تهران یعنی «میدان رسالت» که دید چندانی برای مردم رهگذر ندارد، یک کارتن‌خواب زندگی می‌کند. تعداد کارتن‌خواب‌های این محدوده زیاد است اما داستان او کمی متفاوت‌تر به نظر می‌رسد.

«م.م» چند ماهی می‌شود که زیر همین پل است. شب‌های بارانی سرپناهی پیدا می‌کند و در نهایت خانه اول و آخرش به همین محدوده ختم می‌شود؛ ویرانه‌ای که بقایای آن در ساعاتی از روز بر فراز پل قابل مشاهده بوده و شاید نگاه رهگذران نیز به آن افتاده باشد. کارتن‌خوابی که می‌گوید هنوز معتاد نشده و با سیگار آرام می‌شود و در عین زندگی کارتن‌خوابی هنوز غرور و عزت نفس و مهم‌تر از همه انگیزه برای کار کردن دارد. با روشن شدن هوا حوالی میدان رسالت، کنار کارگرهای ایرانی و افغانستانی منتظر می‌ماند تا شاید کاری پیدا شود. اگر بخت یارش باشد، حقوق روزمزدی می‌گیرد، در غیر این صورت از مخازن زباله ضایعات جمع می‌کند و با فروش آن لقمه‌ای نان می‌خورد.
هنوز ساعت به 10 شب نرسیده که به سختی از روی گاردریل پل به پایین می‌پرم. خودم را یک رهگذر کنجکاو و بعد خبرنگار معرفی می‌کنم. مقاومت چندانی ندارد اما برایش سوال است که چه چیزی توجهم را جلب کرده که این وقت شب اینجا هستم. یک شرط دارد و آن هم حفظ آبرویش است و می‌گوید: «اگر در حوزه علمیه قم شناسایی شوم، خودم که چیزی برای از دست دادن ندارم اما آبروی خانواده‌ام در شهرستان می‌رود». کنار تشک پاره و سوخته‌اش می‌نشینم. همه جا بوی نم و کثیفی دارد. اطراف جایی که نشسته‌ایم پر از خرده‌شیشه، کاغذ، لباس‌پاره، ظرف خالی از غذا، نایلون و ... است. سیگاری روشن می‌کند.
مامورای شهرداری شبا سراغت نیومدن که بری گرم‌خونه؟
هر شب اضطراب دارم که گرفتار مامورا نشم. دعا می‌کنم که عابرا با 137 تماس نگیرن. به همین خاطر زیر این پل اومدم که از دید مردم دور باشم. بیشتر کارتن‌خوابا از روی ناچاری خودشونو تسلیم شهرداری می‌کنن که سرپناه داشته باشن و یه وعده غذای گرم بخورن اما من حاضرم همین جا از سرما قندیل ببندم و گرم‌خونه نرم.
تا حالا کدوم گرم‌خونه خوابیدی؟ وضعیت اونجا از نظر بهداشت چه طور بود؟ چه طور گذشت؟
دو سه بار گرفتار شدم و بردنم گرم‌خونه خاوران که امیدوارم دفعه آخرم باشه! هر بار هم مثل همیشه؛ بعد از حموم اجباری که شامپو و صابون هم به اندازه کافی نبود، دوباره با تن خیس، لباس کثیف می‌پوشیدیم و کف زمین روی موکت، «کتابی» می‌خوابیدیم. پتو به تعداد کافی هست اما همه‌شون کثیفن و بوی مرگ میدن. کثیفی بیشتر از همه آزار میده. ظرفیت گرم‌خونه نهایتا واسه 100 نفره اما حدود 250 نفر پذیرش می‌کنن. کنار افراد معتاد، مردم عادی که واسه انجام یه کار اداری اومدن تهران و جای خواب نداشت هم میرن گرم‌خونه. بعضی معتادا به خاطر سوءمصرف یا نشئگی تا صبح هذیون می‌گفتن و آرامش بقیه رو گرفته بودن. تا صبح غوغا بود. صبح زود هم با یه نون لواش و یه تیکه پنیر به اندازه یه سیم‌کارت، بیرونمون مینداختن و باز ما می‌موندیم و جاده‌ای که از شهر خیلی فاصله داشت.
چند سالته؟ اهل کجایی؟ از خونواده‌ت بگو.
29 سالمه. دو تا آبجی و سه تا داداشیم. یه مادر پیر هم داریم که الان چشم‌انتظارمه. مال یکی از روستاهای دورافتاده کرمونشاهم. مادرم همونجا تو یه خونه خیلی محقر زندگی می‌کنه.
خونواده‌ت از شرایطت توی تهران خبر دارن؟ ازدواج کردی؟
بعید می‌دونم خبر داشته باشن. مادرم اگه بفهمه از غصه دق می‌کنه. ازدواجمم فقط یه سال دووم داشت. زنم مهریه‌شو اجرا گذاشت و من مجبور شدم توافقی یه پولی بهش بدم و جدا شیم.
مهریه چقدر بود؟
دقیق یادم نیست اما اواخر سال 92 که طلاق گرفتیم واسه پرداخت مهریه، زمین کشاورزی بابام، وسایل خونه و چندتا گاو و گوسفند فروختم، وام گرفتم، از آشنا و فامیل قرض کردم تا تونستم حدود 45 میلیون تومن بدم. هنوز به خاطر همین بدهکاری به مردم، فراری و آواره‌ام. حتی درس و دانشگاهو تا جایی که دلم می‌خواست ادامه ندادم!
چی خوندی؟
الهیات توی دانشگاه نجف‌آباد. تا سطح 3 حوزه هم توی قم خوندم. موضوع پایان‌نامه‌م «جایگاه روح در عالم برزخ از دیدگاه عقل و احادیث» بود.
نمره پایان‌نامه‌ت چند شد؟ اصلا چرا رشته الهیاتو انتخاب کردی؟ علاقه داشتی؟
اگه اشتباه نکنم 18.5 گرفتم. علاقه خاصی به این رشته نداشتم اما درس‌خون بودم و با انگیزه مباحثو دنبال می‌کردم. یه فامیل دور هم داشتیم که طلبه بود. بعد از دوره پیش‌دانشگاهی تشویقم کرد که برم حوزه. من به اعتبار اون رفتم حوزه اما به خاطر مشکلات اعصاب و روان که بعد از طلاق گرفتارش شدم، تمام زندگیمو از دست دادم.
این فامیلتون از شرایط الانت باخبره؟ سراغی ازش نگرفتی تا شاید کمکی کنه؟
چندان خبر ندارم ازش. راستشو بخوای از عالم و آدم فراری‌ام. میترسم بیفتم سر زبون‌ مردم. اگه یه نفر بفهمه من کنار معتادا توی خیابون زندگی می‌کنم، آبروی خونواده‌م میره. هیچ‌کس خیرخواه آدم نیست. به هیچ‌کسم نمی‌تونم رو بندازم. همه خودشون گرفتارن.
خودت چقدر واسه یاد گرفتن یه حرفه توی تهران تلاش کردی؟ درآمدت از کجاست؟
صبحا کنار کارگرای فصلی توی میدون رسالت می‌چرخم که واسه کار سراغم بیان. اما خانوم، الان افغانیا جای ما کار می‌کنن. کارگر و سرایدار خونه‌ها و برجا شدن. کار ما کارگرای ایرانی رو کساد کردن. خودم کمک‌دست بنا بودم. سیمان‌کاری، آجرچینی و تیغه‌کشی بلدم. اگه الان کار بدن بهم، عالی تحویل میدم و حاضرم دو سه برابر یه کارگر افغانی کار کنم. اما وقتی صبح کسی کارگر نمیخواد، ناامید نمیشم و ضایعات جمع می‌کنم می‌فروشم. حتی سراغ تراکت‌های تبلیغاتی هم رفتم که کاری پیدا کنم اما وقتی سر و وضعمو می‌بینن، بی‌اعتنایی می‌کنن. ضامن یا وثیقه هم می‌خوان. تمام زندگی من همین یکی دو دست لباس و کارتنه. چند ساله اومدم تهران. تمام شهرها مثل قم، شیراز، اصفهان و ... چرخیدم تا کار پیدا کنم. توی تهران حداقل از ضایعات پول یه دونه نون درمیاد.

روزی چقدر از زباله‌گردی درمیاری؟
اگه از صبح روی دور شانس باشم و توی سطلا چیزی پیدا بشه، تا حوالی عصر بعد از فروش ضایعات، حدود 15 هزار تومن دستمو میگیره. گاهی هم اگه خوش‌شانس باشم، غذایی پیدا می‌شه یا یه آدم خیّر واسمون غذایی چیزی میاره. هر روز هم می‌تونیم فقط با یه نون سر کنیم. از پول باقی‌مونده، هزینه سیگارم درمیاد.
هر بار که سراغت اومدم، چندتا معتاد داشتن مواد مصرف می‌کردن یا نشئه بودن. خودت اعتیاد نداری یا احساس خطر نمی‌کنی؟
فقط سیگار می‌کشم. با سیگار آروم می‌شم. تمام این آدما به خاطر بیکاری یا تفننی اومدن سراغ مواد. تمام زندگیشونو از دست دادن. ما خیلی با هم کاری نداریم و فقط اندازه چند ساعت خواب نصفه و نیمه کنار همیم و همدیگه رو تحمل می‌کنیم تا از تنهایی در بیایم. در کل چندان اهل معاشرت نیستم. تمام کارتن‌خوابای زیر پل رو می‌شناسم اما ارتباط چندانی نداریم. خیلی از کارتن‌خوابا واسه درد دل کردن هم که شده میان مواد مصرف می‌کنن و تا صبح همینجا می‌افتن. بیشترشون هم توی تهران خانواده دارن و متواری شدن. اما من توی تهران هیچ آشنایی ندارم.
از همکلاسیای دوران دانشگاه هم بی‌خبری؟ قبل از طلاق و واسه پیدا کردن کار از دوستا و هم‌کلاسیات کمکی نخواستی؟
از هیچکدوم خبری به صورت مستقیم ندارم اما هم‌دوره‌ای‌های من توی طرح «هجرت» با سازمان تبلیغات مشغول کارن و الان امام‌جماعت بعضی از مساجد روستاها و شهرها شدن. اصلا نمی‌تونم توی این شرایط از کسی کمک بگیرم. هر کدوم واسه خودشون گرفتاری دارن اما یکی از هم‌کلاسیام که توی تامین اجتماعی کار می‌کرد، پیشنهاد کار داد که چون وضعیت روحیم خیلی خرابه قبول نکردم و الان پشیمونم. سال 94 هم‌ یه نامه‌ به نماینده شهرمون نوشتم و از وضعیتم گفتم.
جواب نامه چی شد؟
(لبخند تلخی می‌زند) هیچی! توی نامه درد دل کردم که جویای کارم. وعده دادن، شماره تماس خواستن و گفتن صبر کن. منم صبر کردم! تا مدت‌ها منتظر و امیدوار بودم شاید کاری جور بشه اما خبری نشد. خیلی جاها تاهل شرط اصلی اشتغاله و من درست بعد از طلاق، تمام زندگی و روحیه‌مو از دست دادم.
به جز در آوردن یه لقمه نون و سیر کردن شکمت، چی باعث میشه صبحا حتی واسه زباله‌گردی و جمع‌کردن ضایعات از لابه‌لای کارتن‌ها بلند شی؟
از نظر مالی که هیچ، از نظر روحی خیلی تحت فشارم. اگه اوضاع مالی و روحیم بهتر بشه حتما ادامه تحصیل میدم. از بچگی فقط دنبال درس و مدرسه بودم و از اینکه تحصیلاتم به جایی نرسید خیلی ناراحتم. اگه درسم به نتیجه مطلوب برسه، خیلی از مسائل حل میشه. بابت مهریه بدهی دارم که هر شب کابوسشو می‌بینم و به خاطرش از خونواده و فامیل فراری‌ام. خدا کمک کنه، پول مردمو میدم.
ایسنا - گزارش دریافتی از سمیه جاهد عطائیان
انتهای پیام

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/106877/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

موفقیت ایران در ساخت موتور بنزینی 6 سیلندر

تست موفق اولین موتور 6سیلندر ایرانی

شعر زیبای میلاد عرفان پور درباره عملیات وعده صادق

درخواست حمید مطهری از هواداران تراکتور

گل های دیدنی دنیای فوتبال با ضربات بغل پا

مطهری: سعی میکنیم در 90 دقیقه کار را تمام کنیم

لاپورتا: ژاوی ماند چون پروژه برنده‌ای داریم!

خشم ژاوی: می‌خواهند با اعتبار من بازی کنند

توصیه نماینده مجلس به مالکان جدید استقلال و پرسپولیس

بانک هایی که خریدار پرسپولیس بودند واقعا سهام شان افت کرد؟

واکنش تند کارشناس تلویزیون به وزارت ورزش

خطر از بیخ گوش «گلنار» گذشت

افشاگریِ وحیدِ نون‌خ: در چابهار چندین بار بیهوش شدیم

ازدواج بدون حلقه ازدواج!

تو این همه خواستگار یواشکی داشتی؟!

آرایش سحر دولت‌شاهی در «افعی تهران» دردسرساز شد!

تیپ جذاب و متفاوت سلنا گومز در شهر نیویورک / جدیدترین استایل خیابانی خانم بازیگر برای فیلم جدیدش

عکس یادگاری طاها پسر علیرضا بیرانوند در کنار رونالدو / لایک جالب رونالدو برای پسر رقیبش

اجرای زیبای آهنگ ناصر عبداللهی توسط پسرش

دفترچه سوالات ریاضی و انسانی نوبت اول کنکور 1403 منتشر شد

قرنطینۀ مطلق برای طراحان سؤالات کنکور

پیش‌بینی هوای تابستان امسال

غرق شدن دو کودک در رودخانه ماشکید سراوان

فتوای جهاد او انگلیسی‌ها را از خاک ایران خارج کرد!

حمله دلفین‌ها به گله موتوماهیان

تولد عجیب‌ترین توله سگ دنیا که همه را حیرت‌زده کرد

ظهر بارانی در حرم مطهر رضوی

فرار خنده دار کروکودیل از رویارویی با سگ

دسر شکلاتی را خلاقانه بساز

پیشگیری از بیماری های قلبی با سبک زندگی سالم

اخاذی مرد شیاد با جلب اعتماد زنان پس از مرگ مادرشان

نشانه‌گیری اتفاقی اما بسیار دقیق فران تورس در پایان ال‌کلاسیکو

مطهری: تراکتور همیشه مدعی بوده

آزمون در ترکیب اصلی رُم برابر اودینزه

واکنش دین محمدی به قهرمان لیگ برتر امسال

واکنش رجب زاده به اتفاقات بازی با استقلال ملاثانی

مطهری: همه تیم‌ها را می‌شناسم

مطهری: در تراکتور باید کمتر حرف زد، بیشتر عمل کرد

اشکش: ای کاش نتایج داخل زمین رقم بخورد

دعوت 60 کاراته‌کا به مرحله دوم انتخابی تیم امید و جوانان

هاشمی: نیم همت برای نوسازی تجهیزات فدراسیون‌ها درنظر گرفتیم

بررسی ابعاد مختلف سریال «جنگل آسفالت»

هفتمین «پاتوق فیلم کوتاه» برگزار می‌شود

وقتی که یک عطسه باعث بهمن می شود

ماجرای عکس تکان دهنده «آلن دلون» چه بود؟

استاندار ایلام: از عملکرد اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان رضایت داریم

درگذشت معصومه حائری عروس بزرگ امام خمینی و همسر سیدمصطفی خمینی+ عکس

عکس سه نفره سینا مهراد و برادرزاده هایش / خوش گذرانی پسران ساعد سهیلی با عموشان

سورپرایز جالب مردم در کنسرت توسط گرشا رضایی

بازگشایی گردنۀ برف‌گیر تته پس از 5 ماه