آریا بانو

آخرين مطالب

داستانک/ ماجرای مهمان شدن در رستوران گوناگون

  بزرگنمايي:

آریا بانو -
داستانک/ ماجرای مهمان شدن در رستوران
٧٣
٠
یکی بود / چند وقت پیش با همسر و فرزندم رفته بودیم رستوران. افراد زیادی اونجا نبودن، سه نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یک پیرزن و پیرمرد که حدوداً 60-70 ساله بودن. ما غذامون رو سفارش داده بودیم که مردی اومد تو رستوران. یه چند دقیقه‌ای گذشته بود که اون مرد شروع کرد به صحبت کردن با موبایلش. با صدای بلند صحبت می‌کرد و بعد از اینکه صحبتش تمام شد رو کرد به همه ماها و با خوشحالی گفت که خدا بعد از 8 سال یه بچه بهشون داده و همینطور که داشت از خوشحالی ذوق میکرد رو کرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مشتریتون مهمون من هستن. میخوام شیرینی بچم رو بهشون بدم. به همشون باقالی پلو با ماهیچه بده. خوب ما همگیمون با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه میکردیم که من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش. اول بوسش کردم و بهش تبریک گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش دادیم و مزاحم شما نمیشیم. اما بالاخره با اصرار زیاد پول غذای ما و اون زن و شوهر جوان و اون پیرزن پیرمرد رو حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران خارج شد.
این جریان گذشت و یک شب با خانواده رفتم سینما و تو صف برای گرفتن بلیت ایستاده بودیم که ناگهان با تعجب همون مرد تو رستوران رو دیدم که با یه دختر بچه 4-5 ساله ایستاده بود تو صف. یه جوری که متوجه من نشه نزدیکش شدم و باز هم با تعجب دیدم که دختره داره اون مرد رو بابا خطاب میکنه. دیگه داشتم از کنجکاوی می‌مردم. دل زدم به دریا و رفتم از پشت زدم رو کتفش. به محض اینکه برگشت من رو شناخت. یه ذره رنگ و روش پرید. اول با هم سلام و علیک کردیم بعد من با طعنه بهش گفتم ماشالله از 2-3 هفته پیش بچتون بدنیا اومد و بزرگم شده. همینطور که داشتم صحبت می‌کردم پرید تو حرفم و گفت: «داداش اون جریان یه دروغ بود، یه دروغ شیرین که خودم میدونم و خدای خودم.»
دیگه با هزار خواهش و تمنا از طرف من، گفت: «اون روز وقتی وارد رستوران شدم سفارش رو دادم و روی یکی از صندلی‌ها نشسته بودم که صدای اون پیرمرد و پیر زن رو شنیدم. البته اونا نمیتونستن منو ببینن و داشتن با خنده با هم صحبت میکردن. پیرزن گفت کاشکی می‌شد یکم ولخرجی کنی امروز یه باقالی پلو با ماهیچه بخوریم. الان یه سال میشه که ماهیچه نخوردم. پیرمرد در جوابش گفت ببین اومدی نسازی‌ها. قرار شد بیایم رستوران و یه سوپ بخوریم و برگردیم خونه. اینم فقط بخاطر اینکه حوصلت سر رفته بود. من اگه الان هم بخوام ولخرجی کنم نمیتونم بخاطر اینکه 18 هزار تومان بیشتر تا سر برج برامون نمونده. همین طور که داشتن با هم صحبت میکردن گارسون اومد سر میزشون و گفت چی میل دارین. پیرمرده هم بیدرنگ جواب داد پسرم ما هردومون مریضیم اگه میشه دو تا سوپ با یه دونه از اون نونای داغتون برامون بیار. من تو حال و هوای خودم نبودم. تمام بدنم سرد شده بود. احساس کردم دارم می‌میرم.رو کردم به آسمون و گفتم خدا شکرت فقط کمکم کن. بعد اونجوری فیلم بازی کردم که اون پیرزن بتونه یه باقالی پلو با ماهیچه بخوره همین.»
ازش پرسیدم: «چرا دیگه پول غذای بقیه رو دادی؟ ماها که دیگه احتیاج نداشتیم.»
گفت: «داداشمی، پول غذای شما که سهل بود، من حاضرم تمام دارایی مو بدم ولی کسی رو تحقیر نکنم.»
این و گفت و رفت. یادم نمیاد که باهاش خداحافظی کردم یا نه، ولی یادمه که اصلاً متوجه نشدم موضوع فیلم چی بود.

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/139163/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

برگزاری قرعه کشی رقابت‌های کسب سهمیه المپیک کشتی

افتخار ابدی برای چهار ستاره رئال مادرید

خلاصه فوتسال ایران 3 - افغانستان 1

پیش‌بینی هری کین از تقابل با ستاره رئال؛ جنگ جذاب

در ستایش سیتی؛ تیم فوتبالی که هندبال بازی می‌کند

زنوزی: سرمربی جدید تراکتور خارجی خواهد بود

نساجی چشم انتظار پیروزی پرسپولیس

دومین پیروزی تیم هاکی روی یخ آیس باکس در کاپ آزاد ترکمنستان

چهار ستاره ملی‌ پوش در قلاب تراکتور

دختره و نشونیاشو تو زندگیم میبینم

شده از اعتمادت به آدما ضربه بخوری؟

بازی دیدنی امیر آقایی در "بدون تاریخ بدون امضا"

توضیحات امیرعلی نبویان در اتباط با ادامه دادن ارتش سری

موضوع ایثار و شهادت موضوع بسیار مهم دولت سیزدهم است/بکارگیری ظرفیت های مردمی از برنامه های جدی بنیاد است

چرا صدام پیشرفته‌ترین جنگنده‌های عراق را در خاک دفن کرده بود؟

خلاقیت منحصر بفرد بانوی سالمند ترک در بافت لباس های فوق العاده زیبا با تزیین گل برای عروسک / آفرین به این خلاقیت

آتش سوزی در شرق تهران با 6 کشته

اتمام زمان ثبت‌نام برای بیمه بازنشستگی مادران غیرشاغل

قتل مرد جوان با 37 ضربه چاقو به‌خاطر یک میلیارد در قلهک

راه آهن زیبای سیستان بلوچستان

گوناگون/ عجیب‌ترین اسکناس‌های دنیا را بشناسید

ورود هولناک سیلاب به داخل فروشگاه ها در دبی

بهار زیبای هورامان در استان کردستان

بگو ببینم رو نمازت غیرت داری؟

کیسه هوا موتورسوارها چگونه عمل می کند؟

آبشار اسکوگافوس؛ جاذبه اصلی روستای اسکوگار در ایسلند

حکمت/ حق را به باطل نفروشید

نان شیرمال پاپیونی مخصوص خانم های هنرمند

تشابه شدید سینوزیت‌های ویروسی با آلرژی

انطباق آداب تناول ائمه اطهار با علوم پیشرفته تغذیه

ربات «اطلس» بازگشت!

آسمان مال من است

شمس: کار خوب کادر فنی استفاده از تمام بازیکنان مقابل افغانستان بود

اولین دور مذاکرات بارسا با ستاره اسپانیایی

مورینیو: به خاطر آنچلوتی دوست دارم رئال قهرمان شود

فتح‌الله‌زاده: نکونام و خطیر منافع تیم را در نظر بگیرند

بدترین باخت سرمربی الهلال رقم خورد

جلسه سرنوشت‌ساز برای تعیین تکلیف ژاوی

توخل: پیروزی حق بایرن مونیخ بود

ویسی: همه من و کمالوند را می‌شناسند، بهتر است عوام‌فریبی نکند

گاهی آمدن ها دیر میشوند

اعتراف جالب و شنیدنی نرگس سریال خانه‌ به دوش

ای یار من ای دلبر و دلدار من

علی شادمان با «بلیت یک طرفه» می‌آید

شما اصلا قرار نیست حال کسی رو خوب کنی!

پارک چان ووک «اولدبوی» را به تلویزیون می‌برد

تصمیم تارانتینو برگشت؛ «منتقد سینما» دهمین فیلمش نیست

عشق رو باید ثابت کرد

وقتی مادرها تصمیم می‌گیرند کاری کنند!

شهدا، فرهنگ ایثار و شهادت را در جامعه زنده نگه داشته اند