آریا بانو

آخرين مطالب

روایت همسر و برادر حاج آقا مصطفی خمینی در مورد درگذشت ایشان / «دیدم دست‌های آقا مصطفی بنفش است و لکه‌های بنفش روی سینه‌‌اش وجود دارد» گوناگون

  بزرگنمايي:

آریا بانو - مصاحبه‌های سید احمد خمینی و نیز همسر حاج آقا مصطفی را که آبان 59 به مناسبت سالگرد ایشان با روزنامه‌های کیهان و اطلاعات انجام داده‌ و لحظه آخر زندگی ایشان را روایت کرده‌اند، بازنشر کرده‌ایم.

سید مصطفی خمینی اول آبان 1356 در نجف به شهادت رسید. اخیراً یکی از چهره های نزدیک به احمدی نژاد طی توییتی ادعا کرده که برخی منابع از نقش‌‌آفرینی سید محمود دعایی در شهادت مرحوم مصطفی خمینی در آستانه پیروزی انقلاب نقش داشته است. بی‌مناسبت ندیدیم که مصاحبه‌های سید احمد خمینی و نیز همسر حاج آقا مصطفی را که آبان 59 به مناسبت سالگرد ایشان با روزنامه‌های کیهان و اطلاعات انجام داده‌ و لحظه آخر زندگی ایشان را روایت کرده‌اند، بازنشر کنیم.
سید احمد خمینی، در مصاحبه‌ای که به مناسبت سالگرد درگذشت حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان سال 59 با روزنامه اطلاعات انجام داده، درباره لحظه درگذشت ایشان گفته است:
صبح زود حدود ساعت 5 صبح من خواب بودم و با تکان‌هایی که به پایم داده می‌شد، چشم‌هایم را باز کردم و امام را دیدم که می‌گویند: «بلند شو و برو خانه مصطفی، گفته‌اند بروی آن‌جا، فکر می‌کنم معصومه خانم (همسر حاج آقا مصطفی) ناراحت است.» چون ایشان مریض بودند و شب قبل هم دکتر رفته بودند. من با عجله به آن‌جا رفتم. دیدم یک تاکسی دم خانه ایشان (مرحوم حاج آقا مصطفی) دم در است. وقتی به داخل منزل رفتم، سه نفر را دیدم من‌جمله آقای دعایی، یک برادر افغانی که در آن‌جا درس می‌خواند و یک آقای دیگر. وقتی به قسمت بالای منزل رفتم دیدم زیر بغل و پاهای برادرم را گرفته‌اند که از پله پایین بیاورند. من دستم را بر پیشانی ایشان گذاشتم و دیدم هنوز گرم است، او را در تاکسی گذاشتیم، ولی انگار کسی در همان لحظه به من گفت که او مرده است.
ایشان را در بغل گرفتیم و به بیمارستان رفتیم. دکتر بعد از معاینه او گفت: «متأسفم ایشان تمام کرده است.» من به خانه برگشتم، نمی‌دانستم که به امام چه بگویم، بالاخره می‌بایست طوری قضیه را به امام می‌گفتم. رفتم در قسمت بیرونی بیت امام جایی که مراجعه‌کنندگان عمومی می‌آمدند، دو نفر را خدمت ایشان فرستادم که بگویند حال حاج آقا مصطفی بد شده است و ایشان را بیمارستان برده‌اند آن‌ها هم رفتند و همین را گفتند.
امام گفتند: «بگویید احمد بیاید» من خدمت ایشان رفتم و امام گفتند: «من می‌خواهم به بیمارستان بروم و مصطفی را ببینم.» خیلی ناراحت شدم بیرون آمدم و به آقای رضوانی (که الان در شورای نگهبان است) گفتم «ایشان چنین چیزی گفته‌اند، خوب است به ایشان بگوییم دکتر ملاقات با حاج آقا مصطفی را ممنوع کرده است که حتی‌المقدور امام دیر از جریان مطلع شوند.» قرار شد بروند این‌طور مطلب را بگویند، آن‌ها هم از طرح این قضیه وحشت داشتند. من در طبقه بالا در آن‌جا بودم، پنجره‌ای بود که امام از آن‌جا مرا دید. صدا زد و گفت: «احمد» من به خدمت ایشان رفتم. گفتند: «مصطفی فوت کرده؟»
من هم خیلی ناراحت شدم. گریه‌ام گرفت، چیزی نگفتم. ایشان همان‌طور که نشسته بود و دست‌هایش روی زانو قرار داشت. چند بار انگشتان‌شان را تکان دادند و سه بار گفتند: «انا لله و انا الیه راجعون» تنها عکس‌العمل‌شان همین بود. هیچ واکنش دیگر نشان ندادند و بلافاصله آمدن برادران برای تسلیت دادن به امام شروع شد.
حاج آقا مصطفی را مسموم کردند
معصومه حائری یزدی، همسر حاج آقا مصطفی خمینی، نیز در مصاحبه با روزنامه اطلاعات مورخ اول آبان 59 در مورد مرگ همسرش گفته است:
در مورد مرگ او باید بگویم که ایشان را مسموم کردند، ولی نفهمیدیم از چه طریق سم وارد بدن ایشان شد. او مرد فوق‌العاده سالمی بود و هیچ‌گونه بیماری نداشت. او قوی‌ترین بچه امام بود، به طوری که خانم همیشه از بچگی‌های او که خیلی قوی بوده تعریف می‌کردند در مورد رابطه‌شان با امام باید بگویم که ایشان حالت مشاور امام را داشتند، و در جریان 15 خرداد یار و یاور نزدیک امام بودند و رژیم هم این را به خوبی می‌دانست.
آقا مصطفی مرد گردش و مسافرت بود ولی مدت 14 سال که در عراق بودیم، ایشان همواره نزد امام می‌ماند و فقط سفری به مکه رفتند. تابستان‌ها هم که ما به ایران می‌آمدیم ایشان نزد امام می‌ماند و با توجه به این‌که به ایشان سخت می‌گذشت ولی از فرط علاقه‌ای که به امام داشتند حاضر به تنها گذاشتن ایشان نبودند. علاقه ایشان به امام از علاقه فرزند به پدر خیلی بیش‌تر بود. امام هم به او بسیار علاقه‌مند بود. همین‌طور به مادرشان خیلی احترام می‌گذاشتند.
آقای دعایی همسایه ما بود، برای من دکتر آورد
همسر حاج آقا مصطفی خمینی همچنین در مصاحبه دیگری با کیهان مورخ اول آبان 59 درباره مرگ همسرش گفته‌ است:

همان شب که حاج آقا مصطفی این‌طور شد، قرار بود که ساعت دوازده به منزل ما میهمان بیاید و من سخت مریض بودم. آقای دعایی همسایه ما بود، برای من دکتر آورد. از طرفی دیگر آقا مصطفی شب‌ها مطالعه داشتند و ما یک ننه داشتیم که اسمش صغری بود، آقا مصطفی به او گفت برو بخواب اگر میهمان آمد من در را باز می‌کنم. و ما دیگر نفهمیدیم که میهمانان کی آمدند، کی رفتند و چه شد؟ صبح خیلی زود وقتی ننه می‌رود بالا برای صرف صبحانه، می‌بیند که آقا مصطفی نشسته ولی سرش به پایین خم شده است، وقتی ننه بهت‌زده و وحشت‌زده این مطلب را به من گفت، رفتم بالا دیدم دست‌های آقا مصطفی بنفش است و لکه‌های بنفش نیز روی سینه‌‌اش دیدم. آقا مصطفی را بلافاصله به بیمارستان انتقال دادیم. در آن‌جا به ما گفتند که حاج آقا مصطفی مسموم شده و دو ساعت است که تمام کرده است. وقتی خواستند از جسد وی کالبدشکافی به عمل آورند امام اجازه این کار را ندادند و امام فرمودند «عده‌ای بی‌گناه دستگیر می‌شوند و دستگیری این‌ها دیگر برای ما آقا مصطفی نمی‌شود.» و به هر حال از طرف دولت بعث عراق نیز از اعلام نظر پزشکان جلوگیری شد و نگذاشتند پزشکان نظر خود را اعلام کنند چون صد درصد مسمومیت بود. حتی پزشکان را تهدید کردند... آقا مصطفی روابط فوق‌العاده صمیمانه‌ای با دوستانش داشت به ویژه با همبازی‌های دوران کودکی‌اش. او از اینکه از ایران دور بود رنج می‌برد. او همیشه از حکومت اسلامی ایران صحبت می‌کرد و همیشه ایجاد حکومت اسلامی را مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌داد.

لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/201327/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

اضطراب را بدون دارو دور کنید!

10 راه برای کمک به کسی که قصد خودکشی دارد

بی‌حوصلگیِ روزهای تعطیل از کجا می‌آید؟

چطور جلوی احساس حسادت خواهر و برادرها را به یکدیگر بگیریم؟

پست‌هایتان در شبکه‌های اجتماعی راجع به شما چه می‌گویند؟

باز یافتن آرامش بعد از دعوا با این روش در 10 دقیقه!!

زلزله با سلامت روان ما چه می‌کند؟

از ایده‌های بزرگ‌تان نترسید

گفتن این جملات پس از 40 سالگی، ممنوع!

با غم و اضطراب بعد از زلزله چه کنیم؟

9 راهکار فوری برای افزایش انرژی روزانه

چگونه بر احساس افسردگی غلبه کنیم؟

هنگام استرس، تصمیم بگیریم یا نگیریم؟

مشخصاتی که باعث می‌شود یک نفر قربانی دستکاری روانی شود

آسیب های وابستگی به شبکه های اجتماعی

افسردگی، بیماری یا سرخوردگی؛ مشکلات جوانان چیست؟

قول‌هایی که زنان باهوش به خود می‌دهند

علائم هشداردهنده بی اشتهایی عصبی

آسیب افسردگی برای مغز چگونه است؟

چرا گاهی لازم است تنها باشیم؟

راهکارهایی برای تقویت تمرکز

لرزش دست را با این دمنوش‌ها درمان کنید

چگونه شخص معتبری به نظر برسیم؟

«مه مغزی» و حس مبهم آن چیست؟

جایگزینی داروی گیاهی در درمان افسردگی؛ مردود یا قبول؟

یک ترفند ویژه برای کنترل خشم

افسردگی‌های زنانه را بیش‌تر بشناسیم

کسب و کارم شکست خورد، حالا چه کار کنم؟

دیگران را اینگونه قانع کنید

چرا نمی‌توانیم از صفحه موبایل چشم برداریم؟

کار امروز را به فردا میفکن. یا بیفکن؟!

با این کارها، بدون حرف زدن محبوب شوید

تاثیر باورنکردنی اسم افراد بر سرنوشت و وضعیت روحی آنها

برای داشتن هدف مناسب، این 4 نکته رو رعایت کنید

7 خصوصیت زنان موفق

چگونه از دست افراد مسموم در زندگی خلاص شویم؟

چگونه استرس شدید را کنترل کنیم؟

چرا همیشه در حالت بی حوصلگی و بد اخلاق هستید؟+8 دلیل پزشکی

اوتیسم در چه افرادی خطرناک می‌شود؟

خط قرمزهای روابط دختران و پسران در دوران دانشجویی

راه‌هایی برای افزایش تمرکز در کار کردن از خانه

چطور در شرایط بحران مانند زلزله استرس خود را کاهش دهیم؟

روان شناسی خشم و خشونت

چطور جذاب به نظر بیاییم؟

چگونه با بحران‌‌های مالی در خانواده کنار بیایید؟

4 راه برای تمرکز روی خواسته‌های واقعی‌مان

پیامدهای روانیِ بلوغ زودرس در دختران

افسردگی را با این ترکیب ساده گیاهی درمان کنید

بازی طولانی کامپیوتری نشانه بیماری روانی جدی!

غذاهای ضد استرس که باید به رژیم غذایی تان اضافه کنید