آهنگساز«گلپونهها»ی ایرج بسطامی: جامعه امروز فاقد تفکر است
فرهنگی هنری
بزرگنمايي:
بانو نیوز -
حسین پرنیا را با تصنیف «گلپونهها»ی ایرج بسطامی میشناسیم؛ تصنیفی که با صدای شیرین و دلنشین این خواننده اهل بم در جان و دل مردم نشست و هنوز هم تازگیاش را از دست نداده است. پرنیا اگرچه هنوز به ٥٠ سالگی نرسیده اما در طول سالهای فعالیتش آلبومهایی را منتشر کرده که هر یک به فراخور زمان انتشارشان قابل توجه و تحسین بودهاند؛ «پادشاه فصلها» با صدای علیرضا افتخاری، «رقص آشفته» و «حال آشفته» با صدای ایرج بسطامی و «رقصانه» با صدای شهرام ناظری به بهانه بزرگداشت حضرت مولانا.
حالا قرار است پرنیا به همراه نازنین بیاتی (بازیگر) روی صحنه برود تا تجربه تازهاش را در برج آزادی در قالب خوانش متن و تکنوازی سنتور به اجرا گذارد. او معتقد است جامعه امروز به سبب کمبود مطالعه در ورطه بیدانشی گرفتار آمده و این هنرمندان هستند که باید مردم را به تفکر وادارند. در این بین موسیقی بیکلام بیشک میتواند بهترین گزینه برای تحریک قدرت خیال مردم باشد. «خالی از شب، خالی از تو» عنوان آلبومی است که پیش از این پرنیا منتشر کرده و قرار است ٢١ اردیبهشت ماه به همراه داستانی با قلم همین آهنگساز روی صحنه اجرا شود.
ایده اجرای کنسرت «خالی از شب، خالی از تو» از چه زمانی و بر چه اساسی مطرح شد؟
من آلبوم «خالی از شب، خالی از تو» را بیش از دو سال پیش توسط نشر «نیداوود» منتشر کردم و سالها است در تلاش هستم که موسیقی در ایران را به سبب موسیقی بیکلام، به درک فهم و درک بیشتر سوق دهم. به این منظور «خالی از شب، خالی از تو» اثری است که مخاطب را وادار میکند از ابتدا تا انتها، تحولات درونیاش را مرور کند. هدف من این بود که ژانر جدیدی از موسیقی ارایه کنم که کاملا وابسته به تفکر است و از موسیقی ردیف دستگاهی ما جداست.
من معتقدم در جامعهای که اندیشیدن، تفکر و کتاب خواندن اندک شود معضلات اجتماعی، افزون خواهد شد. به همین دلیل هم فکر میکنم موسیقی نقش تفکرمحور و خلاقانهای دارد. در حالی که ما امروزه شاهد موسیقیهایی هستیم که به سطحیترین شکل عرضه میشوند و جنبه مصرفگرایی دارند. شاید بهتر باشد بگویم موسیقی امروز حالت کنسروی پیدا کرده؛ کنسروی که تاریخ مصرف آن بسیار هم کوتاهمدت است و به نظر من افول یک جامعه را از نوع موسیقیای که در آن رواج دارد میتوان دریافت.
به همین دلیل تصمیم دارم نگاه دیگری از مخاطب را به سوی موسیقی جلب کنم که تفکرمحور است چون معتقدم موسیقی پیش از آنکه امری مصرفی باشد، دانش و علمی است که متاسفانه در دنیای امروز سطحش پایین آمده است. سالهاست که روی این موضوع تلاش کردهام اما اینکه تا چه حد در این زمینه موفق بودهام چیزی است که زمان آن را تعیین میکند.
شما پیش از این در آثاری که با ایرج بسطامی، شهرام ناظری یا علیرضا افتخاری داشتید با آنسامبلهای بزرگ کار کردید که کاملا با ایده و فرم موسیقیای که میخواهید روی صحنه ببرید متفاوت است. در این اجرا شما تنها با یک ساز سنتور روی صحنه حضور دارید. آیا فکر میکنید با رشد آنسامبلهای بزرگ، نیاز امروز موسیقی ما توجه به موسیقیسازی است؟
این سوال کلی است. من اگر برای این اجرا ساز سنتور را انتخاب کردهام به این دلیل است که این موسیقی از پیش نوشته شده و چیزی بر مبنای بداهه روی صحنه اجرا نمیشود. این کنسرت در اصل خوانش یک رمان است که به زبان موسیقی انجام میشود. اگر عنوان دکلمه برای آن در نظر گرفتهایم به دلیل همین خوانش رمان است و نیز اینکه تا به حال چنین کاری انجام نشده که ذهن مردم برای اسامی دیگری آماده باشد.
به همین منظور هم روی این قضیه پافشاری میکنم تا چند اجرا بر همین مبنا داشته باشم. فعلا برای اجراهای اینچنینی به ارکستراسیون فکر نمیکنم هرچند در آینده برای اماکن باستانی برنامههایی را خواهم داشت که برای گروه بزرگ با ارکستراسیون سازهای مختلف نوشته شده است. اما فعلا میخواهم از این نقطه شروع کنم تا این شیوه از موسیقی را به گوش مخاطب خاص برسانم. منظورم از خاص به این مفهوم نیست که مردم برای من عام و خاص دارند بلکه منظور من، نوع موسیقی است که خاص است و حتما کسانی که این نوع موسیقی را دنبال میکنند، کسانی خواهند بود که بخشی از گذشته خود را مرور میکنند.
بخش عمده این رمان داستان آدمی است که در اتاقش نشسته و گذشته خود را مرور میکند. گذشتهای که سرشار از عاشقانهها، پراکندگیها، شکستها، اضطرابها، تشویشها و خاطرات است. این نگرش به موسیقی ایدهای است که من سالها است روی آن کار کردهام تا بتوانم رمانهای پیشرفتهای را برای سازهای ایرانی به زبان موسیقی اجرا کنم. چون معتقدم سازهای ایرانی به این شکلی که در دنیا معرفی شدهاند، بخشی از سنت ما هستند. این سازها قابلیت موسیقایی بالایی دارند و میتوانند در این زمینه میدانگردانی کنند.
متاسفم بگویم که در طول این سالها، رسانه ملی که همان رادیو و تلویزیون باشد هیچ رفاقتی با موسیقی نداشته و همچنان هم به این کارش ادامه میدهد. من هم به عنوان یک موسیقیدان امیدی به بهبود این رویه ندارم. در چنین وضعیتی فکر میکنم همه موزیسینهای ایرانی با هر تفکری که دارند، تلاششان را میکنند. من هم بنا بر تفکر خودم این جریان را پیش میبرم. تفکر من بر این مبناست که موسیقی بیشتر از آنکه شنیده شود، فکر شود.
اشاره کردید که قرار نیست موسیقی اجرا شده در این کنسرت وابسته به موسیقی ردیف دستگاهی باشد. آیا باید در کنسرت «خالی از شب، خالی از تو»، شاهد اجرای یک موسیقی آمبیانت با ساز سنتور باشیم؟
خیر. هر موسیقیای که در هر جای دنیا نواخته میشود در گامهای موسیقی خلاصه میشود. ما هم در موسیقی ایرانی خواهناخواه ازگامهای این موسیقی بهره میگیریم اما این کنسرت برگرفته از موسیقی ردیف دستگاهی نیست که حتما تمام گوشههای یک دستگاه یا آواز اجرا شود. بلکه بیشتر حکم توصیف حالتهایی است که یک انسان تنها دارد و درگیر مرور خود است.
رمانی که قرار است بخشی از آن را نازنین بیاتی بخواند، نوشته خودشماست؟
بخشی از فعالیت من در حوزه ادبیات است و ٤ سال پیش هم این رمان را نوشتم که بعدها با موسیقی همراه و منتشر شد. علاوه بر این من روی شعر بلند «افسانه نیما» هم به همین شیوه موسیقی نوشتهام که امیدوارم بتوانیم در اجراهایمان بخشهایی از آن را اجرا کنیم تا این نوع موسیقی در آینده رونق بیشتری بگیرد و چشمگیرتر شود. همه مطالعات آدمی در تربیت نوشتاری او تاثیرگذار است اما آنچه من سعی دارم روی کاغذ بیاورم محورگریز است و نمیخواهم پیرو شخص خاصی باشم. درست مثل موسیقیای که مینویسم.
همه اساتید و موسیقیدانان گذشته در من تاثیرگذار بودهاند؛ از جلیل شهناز گرفته تا فرامرز پایور، حسن کسایی، پرویز مشکاتیان و غیره. آثار هر یک از این اساتید ساختار داشت. در ادبیات هم من با ساختار ادبی که در طول این سالها فرا گرفتهام، پیش رفتهام. به همین دلیل هم تلاش کردم تا موسیقی را در خدمت کلام بگیریم تا روایت تازهتر و روانتری به مخاطب ارایه کنم. اگرچه واقعا برای انجام این کارها هیچ امکانات ویژهای نداشتیم و با سختی فراوان، صرفا برمبنای علایق شخصی کارمان را پیش میبریم. ما نه رسانه داریم و نه تبلیغات. حتی مجوزهای ما ٨-٧ روز قبل از اجرا صادر میشوند.
البته بحث صدور مجوز برای اکثر کنسرتها به همین روال است...
به نظرم این کار را به عمد انجام میدهند تا موسیقیهای جدی به مردم معرفی نشوند و مردم همان موسیقیهای بیپایه و اساسی که صرفا جنبه سرگرمی و جُنگوار دارند را به تماشا بنشینند تا تخلیه روحی _ روانی شوند. اما من همیشه این سوال را داشتهام که تخلیه آدمها به چه قیمتی؟ به قیمت آنکه همیشه در بیسوادی و بیاطلاعی مفرط نگه داشته شوند؟
به همین دلیل فکر میکنم مطالعه و اندیشه باعث رشد و تعالی یک جامعه میشود که امروزه فقدانش در جامعه ما بهشدت احساس میشود. من در این زمانه سعی دارم به سهم خود این کار را انجام دهم. کار ما «نو» است اما امیدوارم مردمی که این موسیقی برایشان اهمیت دارد از کنسرت ما حمایت کنند و در این اجرا حضور داشته باشند تا این طرحها با نقدهایی که بعدا مطرح میشوند مسیرشان را پیدا کنند و در نهایت توجه مردم را به موسیقی بیکلام بیشتر جلب کنیم.
با توجه به سبقه طولانیای که در ساخت قطعات و انتشار آلبومهای موسیقی ایرانی دارید، شرایط روز موسیقی ایرانی را چطور ارزیابی میکنید؟ فکر میکنید موسیقیهایی که امروز در قالب ایرانی ارایه میشوند تا چه حد به ساختار این نوع از موسیقی پایبند هستند؟
موسیقی ایرانی علاوه بر اینکه حسی است یک علم است و منطبق با ساختارهای این علم شکل گرفته است.موسیقیهایی که اخیرا در جامعه میشنوم فاقد ساختار است و اغلب موسیقیهایی است که تکرار آنها را تنها در خودشان میتوان جستوجو کرد؛ به بیان بهتر کاری که ما انجام میدهیم یک طرح نو است اما اینکه این طرح چقدر میتواند موفق باشد مستلزم گذر زمان است. اما امروزه شاهد موسیقیهایی هستیم که پدیدآورندگان آنها، بدون آنکه این کلمات را به زبان آورند، اصرار دارند کارشان «خاص» و « نو» است.
امروزه با همین کلمات نوگرایی، ارکسترهای تلفیقی، ارکسترهای نو و... انواع و اقسام موسیقیهای بیساختار ارایه میشود که مثل یک مسابقه بیآغاز و پایان است. برای این کارها هیچ شروعی نمیتوان متصور شد چنان که پایانی هم ندارند. در این مسابقه هر کس میتواند ادعا کند که برنده است ولی به نظر من، این ساختار است که دوام و قوام یک اثر را مورد چالش قرار میدهد؛ اینکه آن اثر چقدر میتواند با مردم سرزمینش و جهان ارتباط برقرار کند.
تازه به نظر من این یک نگاه سطحی است و در بحث کلانتر میتوان پرسش کرد که کدامیک از این موسیقیها توانستهاند در جهت بالا بردن سطح سلیقه شنیداری مردم و فرهنگ جامعه مورد استفاده قرار بگیرند؟ این جنبه دوم اهمیت بیشتری دارد. موسیقیای که من اجرا میکنم باید مخاطب اهل تفکر، فرهنگ، تاریخ، فلسفه و هنر داشته باشد تا بتواند این موسیقی را واکاوی و دنبال کند. کسی که اهل فلسفه نیست و هر روزش به تکرار میگذرد این موسیقی برایش آزاردهنده است. بزرگترین نقد من به جامعه همین است و نوک پیکان این انتقادات به سمت سیاستمداران و مسوولانی است که با برنامههای غلطشان باعث میشوند سلیقه مردم به این سطح کشیده شود.
در راس آنها هم آموزش و پرورش است که متاسفانه با تدریس دروس تقریبا بیربط جامعه را به سمتی برده که فاقد فکر کردن، اندیشیدن و مطالعه است. نقد دوم من در این زمینه به مدارک تحصیلیای است که ارایه میشوند. طبیعی است با این سطحینگری که رواج یافته مدارک تحصیلی هم از ارزش افتادهاند. چاره کار این است که مردم را به فکر کردن دعوت کنیم. این فکر میتواند از مرور یک خاطره شروع شود. در همین کنسرت تمام متنی که توسط نازنین بیاتی اجرا میشود در قالب بوکلت در اختیار مردم قرار میگیرد تا بعدها هم این اثر را مورد مطالعه قرار دهند.
با چنین تصوری که از مخاطب امروزی دارید که به شنیدن موسیقی بیکلام هم عادت ندارد پیش بردن روند داستان آن هم فقط با یک ساز سنتور چقدر میتواند دشوار باشد و از چه ساختارهایی برای جلبتوجه مخاطب از ابتدا تا انتهای اثر بهره گرفتهاید؟
بزرگترین چالش این است که مردم درک واضح و روشنی از برنامهها و کنسرتهایی که میروند، ندارند. به همین منظور هم برگزارکنندگان کنسرتها و هم مردم مقصر هستند. اگر از زاویه دیگری به این مساله بپردازیم باید بگویم به عنوان یک هنرمند وقتی میخواهم برای مردم برنامهای اجرا کنم باید مفهوم آن برنامه را برای مخاطبانم روشن کنم.
تمام آثاری که من در این سالها کار کردهام نقطه آغاز و پایانی داشتهاند که در راس همه آنها یک ساختار واحد وجود دارد. تصور کنید اگر دانشمند یا فیلسوفی درباره یک موضوع برای مردم سخنرانی کند اما مردم هیچ درک و دریافتی از آن موضوع نداشته باشند دیگر فایدهای ندارد. در هنر امروز هم تهیهکنندگان موسیقی بدون کمترین توجه به مخاطب، تنها به فکر سودهای کلان بودهاند و به همین دلیل سعی کردهاند مخاطب را در پایینترین سطح نگرش نگاه دارند و با چالشهای شادیآور او را به موسیقی جذب کنند. من نمیگویم این موسیقی نیاز مردم جامعه نیست اما همه نیاز مردم هم این نیست. همیشه به این اشاره میکنند که مردم به شادی نیاز دارند اما سوال من اینجاست که چرا فقط به این نیاز مردم توجه میکنید؟
در اینجا هم مسوولان فرهنگی و هم هنرمندان باید نسبت به کاری که انجام میدهند، آگاه باشند و تا این همت توسط تمام کسانی که به کشورشان تعهد دارند، صورت نگیرد هیچ تغییری ایجاد نخواهد شد. چاره کار جامعه من در رفع کمبود مطالعه است. جامعه امروز درگیر یک شتاب بیهوده شده که باعث میشود ثبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نداشته باشیم. ما باید این شتاب بیهوده را از زندگی مردم بگیریم و با جایگزینهای فکری آنها را به سمت دانش واقعی هدایت کنیم.
برای خوانش متن، شما از نازنین بیاتی استفاده کردهاید که بازیگر است و پیش از این نیز تجربه ورود به دنیای موسیقی را نداشته است. این انتخاب بر چه اساسی صورت گرفته و چه ویژگی در او دیدهاید؟
گزینههای زیادی برای این کار وجود داشت. من به تهیهکننده اعلام کرده بودم که نمیخواهم این کار دکلمه شود و به کسی احتیاج داشتم که صدای یک شاعر را تداعی نکند، راحت باشد و در عین راحتی با متن، خودش را مرور کند. افراد زیادی بودند که بدون غلط و با صدای خوش این کار را دکلمه میکردند اما من دنبال این نبودم چون بخشی از این موسیقی، پراکندگی است.
یعنی ملودی مدام در پراکندگی خودش را دوره میکند. نازنین بیاتی و خوانشش طوری بود که انگار کلمات را بازی میکرد اما طبیعی است که تا روز اجرا نمیتوانم هیچ داوری داشته باشم و باید دید که چقدر میتوانم در عمل به این تئوریها نزدیک شوم. من پیش از این هم به او گفتم که در این کنسرت، حرفه بازیگری او را نادیده گرفتهام و آنچه بیشتر برایم اهمیت داشته نگاهش به عنوان یک نقاش بوده است؛ نقاشی که طرح و رنگ را میشناسد و با تخیل و خیال از هیچ هنر میآفریند. من این روحیه را نیاز داشتم تا موسیقی را به تصویر بکشانم.
روزنامه اعتماد
-
چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۷:۳۹:۲۹
-
۲۳۷ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/44792/