بررسی رواج کنسرت- نمایشها از زبان «بهروز غریب پور و مهیار علیزاده»
فرهنگی هنری
بزرگنمايي:
آریا بانو -
برگزاری کنسرتی موفق و پرمخاطب در روزگار امروز موسیقی ایران، کار چندان پیچیدهای نیست. تنها کافی است گروه برگزار کننده دو مولفه اصلی را در نظر گرفته و رعایت کنند: حضور خواننده محبوب و پر مخاطب و گروه بازیگران چهرهای که از خیل هزاران، سری بین سرها درآورده باشند. اگر به این دو مولفه انواع و اقسام تبلیغات رسانهای را هم بیفزایید آن وقت است که به قول قدیمیها نانتان در روغن غوطه میخورد.
گواه این مدعا نمونههای اجرایی مختلفی است که طی سالهای اخیر رشد فزاینده داشتهاند؛ اجراهایی که یک روز عنوان «کنسرت-پرفورمنس» را یدک میکشند، روز دیگر «کنسرت- نمایش» و قس علیهذا.
پرسش اینجاست چه نیازی گروههای موسیقی را به سمت تلفیق این هنر با هنرهای نمایشی سوق داده است؟ آیا هنر آنها (به مثابه یک رسانه) دیگر به خودی خود جوابگوی برطرف کردن نیازهای روز مردم جامعه نیست؟ آیا مردم امروز ایران از موسیقیدانان انتظاری بیش از اجرای موسیقی روی صحنه دارند؟ آیا این کنسرت نمایشها توانستهاند به فراخور تعدد اجراها مسیر روشنی در موسیقی کشور پیدا کنند؟ آیا میتوان براساس تجربههای رو به فزونی فرمی خاص برای آنها قائل شد؟ در این بین نقش رسانه به عنوان عنصری تعیینکننده در شکلگیری و رشد چنین پدیدههای فرهنگی و هنری چیست؟ این گزارش میکوشد در مجالی کوتاه به پرسشهایی از این دست، پاسخ دهد. آنچه در ادامه آمده گفتمانی است با بهروز غریبپور، کارگردان تئاتر و مهیار علیزاده- آهنگساز- که در سالهای اخیر اکثریت قریب به اتفاق تجربههای موسیقاییاش در قالب کنسرت- نمایشها روی صحنه رفتهاند.
یک تجربه هنری یا سبکی تازه؟
«اغلب به نظر میآید این پدیده ناشی از یک نوع احساس نیاز است چرا که کنسرتهای موسیقی در ایران مسیر بیخلاقیتی را پیش گرفته بودند. ترکیب کنسرتها با نمایش، تماشاگر بیشتری را به خود جذب میکند. اما اگر یک کنسرت به درستی اجرا شده و یک اثر کامل موسیقایی باشد، همین برای جذب مخاطب کفایت میکند.» بهروز غریبپور با بیاناین موضوع معتقد است: «فعلا به عنوان یک ژانر جاافتاده نمیتوان با این کنسرتها برخورد کرد. هم باید زمان طی شود و هم تلفیق به گونهای صورت گیرد که نیاز موسیقایی و نمایشی اثر در آن باشد نه آنکه فقط هنرمندان دغدغه جذب مخاطب بیشتر داشته باشند.»
اما اگر به اجراهای موسیقی سالهای گذشته نگاهی اجمالی بیندازیم، درخواهیم یافت تعداد کنسرتهایی که با همراهی نمایش و حضور بازیگران روی صحنه رفتهاند نسبت به گذشته رشد چشمگیری داشته است؛ از سهراب و تهمورس پورناظری گرفته تا همایون شجریان و پرواز همای و شهرام ناظری و همین اخیرا اشکان خطیبی، انگاری همه و همه تنها راه برونرفت از ورطه تکرار را در تلفیق موسیقی با هنرهای نمایشی یا تصویر میبینند.
بهروز غریبپور میگوید: «زمانی که من مدیرعامل خانه هنرمندان بودم برای اجرای آثار اینستالیشن یا پرفورمنس به ما فشار میآوردند که مجوز بگیریم. آن زمان من نامهای نوشتم مبنی براینکه ما در دورانی زندگی میکنیم که دایما در حال تغییر و تحول است بنابراین باید به ازای هر یک از این تغییرات واحدی برای صدور مجوز تعریف شود. این در صورتی است که میتوان با کسب رضایت مکان اجرا و اعلام آمادگی هنرمندان تجربههای هنری را به منصه ظهور گذاشت.» این گفته حاکی از آن است که پیش از این ساز و کار مشخصی برای صدور مجوز اجراهای تلفیقی وجود نداشت. اما در یک سال اخیر دفتر موسیقی و اداره کل هنرهای نمایشی به فصل مشترکی برای کنسرت- نمایشها رسیدهاند. چنان که مهیار علیزاده میگوید:
« آن چیزی تجربه است که پیش زمینه یا الگویی برای شکلگیریاش وجود نداشته باشد اما وقتی تعداد این تجربهها افزایش پیدا میکند، از وضعیت تجربه خارج شده و به یک ژانر، پدیده یا نوآوری در موسیقی تبدیل میشود. این سبک و ژانر حالا باید مراحل اداری خاص خود را برای دریافت مجوز طی کند. پس از اینکه اجرای کنسرت-نمایشها رونق یافت دفتر موسیقی و دفتر نمایش تشکیل جلسه دادند تا برای آن مجوز تعیین کنند؛ در حال حاضر مجوز بخش موسیقی را دفتر موسیقی و بخش نمایش را اداره کل هنرهای نمایشی صادر میکند.»
بنابراین میتوان گفت تعیین ساز و کاری مشخص برای دریافت مجوز و معیارهایی از این دست پدیده کنسرت- نمایشها را از ورطه تجربه صرف بیرون آورده و به یک ژانر مستقل تبدیل کرده است. اما چنان که پیشتر نیز به نقل از غریب پور اشاره شد این ژانر هنوز نتوانسته به ویژگیهای فرمی خاص خود دست یابد.
مهیار علیزاده در پاسخ به پرسشی در این باره میگوید: «تعریف فرم برای این پدیده نوظهور، بسیار ساده است. پیش از این اگر نمایش میدیدید، یک موسیقی متن داشت که به صورت پلی بک اجرا میشد یا اگر به تماشای کنسرت مینشستید خوانندهها و نوازندگان به صورت زنده اجرا میکردند. در کنسرت- نمایش این دو با هم ترکیب میشوند. از آنجا که در سالهای اخیر تعداد این اجراها افزایش یافته اگر من در فرم اجرا اشتباهاتی داشته باشم بلافاصله مخاطب انتقاد خود را در مقایسه با نمونههای دیگر مطرح میکند.»
با توجه به اینکه در ترکیب موسیقی با هنرهای دیگر از جمله هنرهای نمایشی، قالبهای اجرایی متنوعی را میبینیم به نظر میرسد هنوز نمیتوانیم به فرمی تعریف شده برای آن دستیابیم. اما پرسش اینجاست که چه نیازی گروههای موسیقی را بر آن داشته تا نظر به ترکیب این هنر با سایر هنرها داشته باشند؟
کنسرت- نمایش، از خلاقیت تا مُد
بهروز غریبپور میگوید: «کنسرتهای سنتی در ایران فوقالعاده ملال آور هستند. من بارها گفتهام خوانندگان و نوازندگان سنتی روی مخده مینشینند و موسیقی اجرا میکنند.این در حالی است که تماشاگر به سینما و تلویزیون عادت کرده و انتظار اتفاق دیگری روی صحنه دارد. دیگر نمیتوان صرفا با صحنه آرایی مخاطب را جذب موسیقی کرد. مخاطب به دنبال نوآوری در جهت موسیقی روز است و قرار نیست آنچه سالیان سال تکرار شده را مجددا ببیند یا بشنود. حتی رودکی هم در زمانه خود میگفت: «سخن نو آر که نو راست حلاوتی دگر». پس نوآوری و خلاقیت در طول تاریخ همواره راههای تازهتری برای جذب مخاطب ایجاد کرده است.»
اما مهیار علیزاده غیر از نوآوری وجه دیگری را نیز برای رواج این پدیده در نظر میگیرد: «قطعا بخشی از این اجراها به نیاز جامعه برمیگردد و وقتی مردم از آن استقبال میکنند خواه ناخواه هنرمندان پیشرو میکوشند تا به هر زحمتی سراغ اجرای آن بروند اما وجه دیگر موضوع علاقهمندی به بیشتر دیده شدن این پروژهها است. وقتی بازیگران که بخش بزرگی از زندگیشان متوجه تبلیغات است، وارد عرصه چنین اجراهایی میشوند، مخاطبان یک پروژه را چند برابر میکنند. مثل پروژه «سی» یا پروژههایی که من روی صحنه بردم. طبیعی است که با این تلفیق مخاطبان دو هنر و پدیدآورندگان آنها با هم ترکیب میشوند و جامعه بزرگتری را به وجود میآورند. بطور قطع وجه اقتصادی و درآمدزایی بیشتر را در چنین پروژههایی نمیتوان نادیده گرفت. البته این موضوع برای کیفیت اثر ارایه شده یک حُسن نیست ولی میتواند یکی از خصوصیتهایش باشد. حُسن دیگر کنسرت-نمایشها این است که مخاطبان تئاتر با موسیقی آشنا میشوند و بالعکس.»
او در تصدیق این مورد آخر، کنسرت- نمایش «طرحی نو دراندازیم» را مثال میزند که چندی پیش با خوانندگی سالار عقیلی و بازی مارال فرجاد روی صحنه رفت: «نیمی از مخاطبان، علاقهمندان سالار عقیلی بودند و بخشی هم مخاطب موسیقی من. وقتی نور روشن میشد و مردم حاضر در سالن با بازیگر و سبک سوررئال گریم و لباسش مواجه میشدند، تعجب میکردند. این را میشد از همهمهای که در سالن میپیچید، فهمید. این نشان میدهد بسیاری از افراد حاضر در سالن اگرچه با مقوله کنسرت آشنایی داشتند اما با نمایش بیگانه بودند. بنابراین اگر حتی عده قلیلی از این هنر خوششان بیاید و آن را ادامه دهند، خوب است.»
بهروز غریبپور در این باره معتقد است: «وقتی یک اثر موسیقایی به تنهایی نمیتواند روی مخاطب تاثیر بگذارد، نشاندهنده آن است که مشکلاتی وجود دارد و مجریان به سمت افزایش جذابیتها برای جلب مخاطب بیشتر رفتهاند. امروزه ما در قرنی زندگی میکنیم که عصر تلفیق امکانات و توانمندی همه هنرهاست اما همین موضوع هم باید بتواند منطق خاص خود را پیدا کند. چنانکه این منطق وجود نداشته باشد این پدیده هم جای خود را به فرآورده دیگری میدهد که صرفا برای جذب مخاطب است.»
از The Wall تا آش شله قلمکار
تجربه تلفیق موسیقی با نمایش یا پرفورمنس در مغرب زمین سابقهای طولانی دارد. اگرچه برخی افراد نمونههای اولیه این تلفیق را در هنر اپرا بازیابی میکنند اما تفاوتهای اساسی میان این اجراها و اپرا وجود دارد. در اپرا متن و اثر نمایشی قرار نیست در کنار اجرا به عنوان یک اثر مکمل مورد استفاده قرار بگیرد. اپرا مجموعهای از هنرهای دراماتیک، تجسمی و موسیقی است و از همین منظر تفاوتهای بارزی با کنسرتهایی دارد که از نمایش به عنوان مکمل یا تفسیرکننده محتوا بهره میگیرند.
غریبپور در این باره میگوید: «در غرب همواره این اتفاقات وجود داشته چنان که اگر پیشینه هنرهای نمایشی را دنبال کنید متوجه این تحول دایمی میشوید. مثلا ٢٠٠ سال طول کشید تا اپرا به درجهای برسد که به عنوان یک اثر نمایشی توام با موسیقی و اجرای زنده ارکستر سمفونیک جا بیفتد و همه باورش کنند. این اثر تازه ارایه شده مبتنی بر یک تحقیق گسترده و کار فشرده و دایم است. این در حالی است که کنسرت-نمایشها هنوز راه زیادی در پیش دارند تا بتوانند منطق اجرایی شان را پیدا کنند.»
تصور کنید وقتی بنیانهای فرهنگی یک پدیده غیربومی، با شتابزدگی فراوان بازاجرا و تکرار میشود، با چه آش شلهقلمکاری روبهرو خواهیم بود. آشی آب و دانه جدا که دیگر نه موسیقیاش، موسیقی است و نه نمایشش، نمایش. اما از آنجا که این پدیده در روزگار امروز تبدیل به مد شده، هنرمندان به جای آنکه به فکر تقویت کیفیت اثر و ایجاد یک منطق اجرایی باشند، درگیرودار آن هستند که از قافله عقب نمانند. از سوی دیگر به واسطه همین ویژگی مُدگونه، دلبخواهی و تغییر پذیر است که تجربههای کنسرت- نمایشها جز بوق و کرنای رسانه و تبلیغات چیزی بر کارنامه هنری افراد نمیافزاید؛ آنها سراغ مد رایج میروند چرا که ضمانت کارشان (موفقیت یا طرد از جامعه) در آن نهفته است.
مهیار علیزاده در پاسخ به این پرسش که آیا بیم ریزش مخاطب در اجراهای صرفا موسیقایی را دارد یا خیر؛ میگوید: « ترس از جذب مخاطب وجود ندارد. این سبکها سالیان سال است که در اروپا به شکلهای مدرنتری دارند، اجرا میشوند. البته ممکن است در ایران به واسطه آنکه همهچیز غیرقابل پیشبینی است، این اتفاق بیفتد اما همین حالا هم اگر همایون شجریان یا سالار عقیلی کنسرت برگزار کنند کارشان به سیاق گذشته فروش میرود. در عین حال ممکن است مخاطب باز هم بخواهد کارهایی شبیه به کنسرت نمایش از آنها ببیند.»
این آهنگساز در ادامه معتقد است: «اگر تلفیق بین هنرها درست اتفاق نیفتد، کنسرتهای نمایشها به مرور زمان مخاطب خود را از دست خواهند داد. اینکه چند بازیگر معروف در یک پروژه همراهی کنند تضمینی بر فروش بالای کار نخواهد بود.»
بهروز غریب پور نقش ارگانهای دولتی را در قوام نیافتن تجربههای موسیقایی موثر میداند: «در غرب این آزادی عمل وجود دارد که سعی و خطاها بتوانند با گذر زمان راه خود را پیدا کنند. هنرمندان غربی بدون دغدغههایی که ما با آنها دست به گریبان هستیم، راهحلهای جدی و دقیقتری پیدا میکنند. بنابراین نمیتوان گفت در این وضعیت، نقصان تنها متوجه هنرمندان است بلکه متوجه دستگاههای حامی و ناظر نیز هست. اگر قرار باشد یک جریان به حرکتی قانونمند تبدیل شود، هنرمند باید بتواند با آزادی عمل کار کند و در نهایت ادعا داشته باشد که یک تجربه هنری انجام داده است.»
او در تایید تجربههای تلفیق موسیقی با تصویر به نمونهای اشاره میکند که هنوز هم بعد از سالها تازگیاش را از دست نداده است؛ کنسرتThe wall پینک فلوید در پاریس که تمامی قطعاتش برمبنای یک درام تاثیرگذار شکل گرفته بود و در نهایت عروسکهای غولپیکری که براساس کلیت داستان ساخته و پرداخته شده بودند و اجرا را تکمیل میکردند. غریبپور میگوید: «هیچ یک از تجربههای غرب نتوانستند به اندازه این اجرا از پینکفلوید مورد استقبال قرار بگیرند. چون آنها مبدع بودند و میدانستند
اگر قرار باشد کاری تاریخی انجام دهند باید از تکنولوژیهایی استفاده کنند که جهان را متوجه خود سازند. این تلفیق آنقدر درست رخ داد که همین امروز هم وقتی مستندهای دیوار برلین را میبینید به اجرای پینک فلوید اشاره میکنند. در چنین تجربههایی بدیهی است که صرفا سودآوری مدنظر نبوده بلکه انتقال مفاهیم هرچه دقیقتر دغدغه گروه بوده است. به همین دلیل هم تا لحظه پایانی مخاطب نمیتواند چشم از پرده بردارد.»
رسانه تبلیغاتی و شبه رویدادها
در این بین رسانه به عنوان عنصری تعیین کننده و کارآمد نقش موثری در معرفی کنسرت- نمایشها به مخاطب و البته فروش بیشتر آنها ایفا میکند. رسانههای امروزی بیش از آنکه وجه نقادانه و تحلیلگر داشته باشند تبدیل به ابزاری برای تبلیغ افراد شدهاند؛ تبلیغاتی که دیگر نه صفحات مجازی میشناسند و نه رسانههای رسمی. بارها شاهد آن بوده ایم که تبلیغ کنسرت فلان خواننده را یکی از اینفلونسرهای اینستاگرامی انجام داده و عصر همان روز گفتوگویی بلند در یکی از خبرگزاریهای رسمی درباره اجرایی که هنوز روی صحنه نرفته، منتشر شده است.
این مجالی است که ما اهالی رسانه به مدد بنگاههای خبرپراکنیمان، در اختیار تجربههایی قرار میدهیم که هنوز نتوانستهاند حتی آستانه راه را پیدا کنند. اینچنین است که آثار (در اینجا بخوانید کنسرت- نمایشها) تکثیر میشوند و تعدد مییابند. آثاری که به این شکل متکثر میشوند، به مثابه اشیایی سلسلهوار در کنار دیگر کالاهای مصرفی مردم از چیپس و پفک گرفته تا مسواک و خمیردندان قرار میگیرند و معنای خود را در ارتباط با آنها پیدا میکنند.
به همین دلیل دیگر با پدیدهای که حامل مفهوم کلی «اثر هنری» یا «جوهر معنایی» باشد، مواجه نیستیم و فرهنگ برای تداوم، تولید نمیشود. از این منظر دیگر نمیتوان تمایزی بین آفرینشهای هنری آوانگارد و فرهنگ تودهای قائل شد.
کنسرتهای سنتی در ایران فوقالعاده ملال آور هستند. من بارها گفتهام خوانندگان و نوازندگان سنتی روی مخده مینشینند و موسیقی اجرا میکنند.این در حالی است که تماشاگر به سینما و تلویزیون عادت کرده و انتظار اتفاق دیگری روی صحنه دارد. دیگر نمیتوان صرفا با صحنه آرایی مخاطب را جذب موسیقی کرد. مخاطب به دنبال نوآوری در جهت موسیقی روز است و قرار نیست آنچه سالیان سال تکرار شده را مجددا ببیند یا بشنود.
وقتی یک اثر موسیقایی به تنهایی نمیتواند روی مخاطب تاثیر بگذارد، نشاندهنده آن است که مشکلاتی وجود دارد و مجریان به سمت افزایش جذابیتها برای جلب مخاطب بیشتر رفتهاند. امروزه ما در قرنی زندگی میکنیم که عصر تلفیق امکانات و توانمندی همه هنرهاست اما همین موضوع هم باید بتواند منطق خاص خود را پیدا کند.
آن چیزی تجربه است که پیش زمینه یا الگویی برای شکلگیریاش وجود نداشته باشد اما وقتی تعداد این تجربهها افزایش پیدا میکند، از وضعیت تجربه خارج شده و به یک ژانر، پدیده یا نوآوری در موسیقی تبدیل میشود. این سبک و ژانر حالا باید مراحل اداری خاص خود را برای دریافت مجوز طی کند.
بخشی از این اجراها به نیاز جامعه برمیگردد و وقتی مردم از آن استقبال میکنند خواهناخواه هنرمندان پیشرو میکوشند تا به هر زحمتی سراغ اجرای آن بروند اما وجه دیگر موضوع علاقهمندی به بیشتر دیده شدن این پروژهها است. وقتی بازیگران که بخش بزرگی از زندگیشان متوجه تبلیغات است، وارد عرصه چنین اجراهایی میشوند، مخاطبان یک پروژه را چند برابر میکند.
روزنامه اعتماد
-
سه شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۵:۲۰:۴۸
-
۲۰۸ بازديد
-
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/72349/