آریا بانو
گزارش سفر اربعین 97_ موسسه مهتدی
سه شنبه 15 آبان 1397 - 14:26:45
آریا بانو - الهام غفاری دانشجوی دکترای مطالعات زنان
سلام دخترا ما یکشنبه ظهر رسیدیم...
بالاخره پایمان به ایران رسید.
نکات مهم سفر:
آقا هی دعایتان کردیم.
شب ها فوق العاده سرد و روزها گرم بود فلذا ما هی در حال تعویض لباس بودیم!
مسیر کربلایی ما از مسجد سهله شروع شد از طریق مسیر نخلستان که فوق العاده زیبا، بکر، پر از آرامش متفکرانه و دیدنی بود (اگرچه که موکب های پذیرایی کم داشت! و شب را میهمان روستائیان مسیر بودیم
عمود 370 وارد جاده شدیم.
بعد از یه مدتی سوار سه چرخه شدیم رفتیم جلوتر و باز پیاده رفتیم.
عمود 685 موکب امام الهادی که ویژه ی عرب ها بود، یک کتیبه با کمک دخترای عرب مهماندار و مهمان موکب کشیدیم.
بعد باز یه کم پیاده رفتیم و باز سوار ماشین شدیم و این دفعه تا ورودی کربلا عمود 1280 رفتیم و نزدیک سحر توی یک موکب وحشتناک سرد و خیس خوابیدیم..
پیش از ظهر روز دوشنبه یعنی یک روز قبل اربعین با طی حدود 800 عمود و بقیه اش با ماشین، وارد کربلا شدیم.
روز اربعین مخیم زیارت کردیم.
روز بعد از اربعین میهمان موکب مسلمانان اروپایی بودیم و باز کتیبه کشیدیم و به موسسه خیریه ثامن هلند اهدا کردیم..
شب های کربلا میهمان یک خانواده ی کربلایی باحال بودیم. به اتفاق شاید 30 نفر دیگه اهل ترکیه و عراق و ایران، ماجراهای فرعونی شدنِ آدم ها در برابر هم دیدنی بود!! خود حدیث مفصلی است که اینجا فرصت بحثش نیست!
شب جمعه زیارت امام حسین بودیم دعایتان کردیم.
تمام سفر شاهد مسائل و درگیری های ریز و درشت آدما با هم با خودشان و با غیر خودشان بودیم. درگیری سر زمانِ دستشویی و حمام کردن، جای نشستن در ماشین، مکانی برای نماز خواندن در حرم، عجله ی در صف ها و جا زدن ها، کم صبری ها، نامهربانی ها، بی رحمی ها و... این هم یک سلسله کار پژوهشی و گفتمانی خاص خود می طلبد..
صبح جمعه رفتیم سامرا.. سامرا برخلاف دعات قبل بی نهایت شلوغ بود. ولی باز به لطف خدا ما پشت درب ورودی به ضریح از سمت قبله با فاصله ی بیست متری تا ضریح مطهر خوابیدیم!
صبح شنبه رفتیم به سمت کاظمین، توی مسیر، یک گروه دیگه هم با ما سوار ون شد و با راننده برای پرداخت هزینه به پول ایرانی توافق کرد. وقتی رسیدیم کاظمین دبه کرد گفت فقط دینار عراقی! دور یه میدون نگه داشت و خلاصه مثل تمام مسیر از ابتدای سفر تا اینجا، بازهم ملت روحانی را مستفیذ نمودند فلذا اگر من بشنوم آقای روحانی سکته، اصلا تعجب نمیکنم چون همه بلااستثنا بخاطر دروغ های وحشتناک و تحقیرهای ناشی از تصمیماتش که به ملت ایران، بار شد، هرگز او و دولتش را نخواهند بخشید.
بهرحال ماجرای آن روز داخل ون میان آن مسافران و راننده و دلّآل کلاهبردار و حمایت ما از هموطن و در نهایت، پیروزیِ ما، بی نهایت دلچسب بود..
بگذریم.
شب آخر توی کاظمین، مدیر کاروان، یعنی آقای همسر ما را به یک رستوران اطراف حرم بردند و مرغ کبابی با تمام مخلفات و سالاد و نوشابه و نان تازه میهمان نمودند که باعث شد برای اولین بار در این سفر 13 روزه، ما روی بازار ببینیم ولی حتی یک سیخ نخریم.. به دلایلی که خود می دانید. حتی قیمت هم نکردیم!
همان شبانه با ون به مرز آمدیم و رد شدیم و نزدیک اذان صبح مهران بودیم..
با دو تا اتوبوس به ایلام آمدیم و با هواپیما به مشهد برگشتیم.. ظهر روز یکشنبه!
راستی توی فرودگاه ایلام یک فروشگاه صنایع دستی یافتیم و برای سه تا دخترای خانواده یکی یک کلاه سنتی دست ساز کردی و برای مادرهایشان، یکی یک پیش دستی سنتی مسی کار دست وطن خریدیم و سوغات آوردیم..
گزارش تصویری به پیوست تقدیم می گردد.
حقیقتا همه جا دعایتان کردیم.
مخصوصا وقتی دعای عالیه المضامین می خواندیم.
الهی قسمت همگی شما شود به یُسر و به زودی..



http://www.banounews.ir/fa/News/100542/گزارش-سفر-اربعین-97_-موسسه-مهتدی
بستن   چاپ