آریا بانو
مهارت زندگي/ نگاهي به رهبري زنان و مقايسه آن با رهبري مردان
جمعه 20 مرداد 1396 - 2:09:58 PM
آخرين خبر - خواندنيها
بانو نيوز -

چطور/ درمورد رهبري زنان 3 عقيده‌ي متداول وجود دارد: 1. زنان ناتوان‌اند؛ 2. زنان علاقه‌اي به رهبري ندارند؛ 3. زنان، هم توانمندند و هم علاقه‌مند به رهبري، ولي سقف‌هاي شيشه‌اي، يعني موانع نامرئيِ حرفه‌اي و شغلي و تبعيض‌هاي کليشه‌اي از رشدشان جلوگيري مي‌کند.
ميهن‌شيفتگان (شوونيست‌ها) و محافظه‌کاران، طرف‌دار عقيده‌ي نخست هستند، فمينيست‌ها از عقيده‌ي سوم استقبال مي‌کنند و ميانه‌روها گزينه‌ي 2 را ترجيح مي‌دهند. اما واقعيت امر چيست؟ کدام بُعد، از نظر همه‌ي اين افراد جا مانده است؟ با ما همراه باشيد تا رهبري زنان را از زواياي مختلف بيشتر و بهتر بررسي کنيم.

رهبري زنان و نابرابري جنسيتي
دليل اصلي نابرابري جنسيتي در بحث مديريت زنان، ناتواني در تمايزبخشي ميان اعتماد‌به‌نفس و شايستگي است. به‌طور کلي همه‌ي ما با اشتباه‌گرفتن اعتماد‌به‌نفس با شايستگي و لياقت، اين‌طور مي‌پنداريم که مردان مديران و رهبران بهتري هستند. وقتي بحث توانمندي در مديريت و رهبري پيش کشيده مي‌شود، معمولا برتري مردان نسبت‌به زنان، صرفا در غرور و جلوه‌ي اعتماد‌به‌نفس آنها در مديريت است.
اين ويژگي‌ها بعضا «کاريزما» يا «جذابيت» معرفي مي‌شود و اين مسئله باعث اشتباه‌گرفته‌شدن چنين اموري با ظرفيت‌هاي رهبري و توانمندي واقعي مي‌گردد. اين تفکرِ اشتباه و سوءتفاهم نه غرب و شرق مي‌شناسد و نه اروپا و آسيا و متأسفانه در سراسر دنيا رايج است.
مطالعات نشان مي‌دهند گروه‌ها براي برگزيدن رهبر، گرايشي طبيعي به انتخاب فردي بااعتماد‌به‌نفس، متکي‌به‌خود و خودشيفته دارند. البته ميزان اين ويژگي‌ها در زنان و مردان متفاوت است. فرويد معتقد است اعضاي هر گروه، به اين دليل فرايند انتخاب رهبر را دنبال مي‌کنند که ويژگي‌هاي خودشيفتگي پنهانِ درون خود را در رهبر منتخب، متجلي مي‌بينند.
ازاين‌رو اعضاي گروه با ابراز شيفتگي به رهبر برگزيده، درحقيقت به‌طور غيرمستقيم، نوعي شيفتگي به خود را بروز مي‌دهند. اين ستايشگران معمولا کساني هستند که حس خودشيفتگي در آنها زياد مورد توجه قرار نگرفته است و به‌خاطر سعادتمندي، به نمونه‌هاي ايدئال خود، يعني رهبران غبطه مي‌خورند.

رهبري زنان در برابر رهبري مردان
واقعيت اين است که در سراسر دنيا مردان بر اين باورند که از زن‌ها برتر و باهوش ترند. درحقيقت رابطه‌ي ميان «اعتمادبه‌نفس مفرط و استبداد» با «توانايي رهبري، يعني توانايي ايجاد و حمايت از تيمي کارا، و الهام‌بخشي به پيروان براي کنارگذاشتن خودخواهي و تلاش براي کسب منافع گروهي» رابطه‌اي معکوس است.
در ورزش، سياست يا کسب‌و‌کار، فروتني مهم‌ترين ويژگي مدير و رهبر گروه تلقي مي‌شود و جالب است که بنابه طبيعت يا تربيت، اين ويژگي در زنان بسيار بيشتر از مردان است. براي مثال، هوشِ احساسي که موتور محرکه‌ي رفتارهاي فروتنانه است، در زنان بيشتر از مردان ديده مي‌شود.
پژوهشي کمّي روي 23هزار نفر با 26 فرهنگ مختلف با هدف بررسي تفاوت‌هاي جنسيتي در شخصيت نشان داد زنان حساس‌تر، باملاحظه‌تر و فروتن‌تر از مردان‌اند. اين پژوهش نتايجي خلاف تصور عمومي داشته است. ساير مطالعات نيز نشان مي‌دهند که مردان در نقاط مختلف دنيا، مستبدتر، خطرپذيرتر و خودبين‌تر از زنان هستند.
نکته‌ي متناقضي نيز درمورد ويژگي‌هاي مردان وجود دارد: همان ويژگي‌هايي که باعث صعود مردان به رده‌هاي بالاي مديريت و رهبري مي‌شوند، عاملي براي سقوط آنها نيز هستند. درحقيقت آنچه موجب رسيدن به جايگاه رهبري و مديريت مي‌شود، براي حفظ آن مفيد نخواهد بود. البته براساس اين روند، افراد شايسته‌تر از رسيدن به موقعيت‌هاي بهتر جا مي‌مانند.
بااين‌اوصاف جاي شگفتي و غافلگيري نيست که تصوير افسانه‌اي از رهبران، تصوير فردي است با اختلالات شخصيتي مانند خودشيفتگي (نمونه‌ي آن پوتين و استيو جابز است) يا فردي داراي شخصيت نمايشگر (مانند ريچار برانسون يا استيو بالمر) يا ويژگي‌هاي ماکياوليستي مانند رهبران در سطوح فدرال. نکته‌ي قابل‌تأمل و ناراحت‌کننده در اينجاست که اين ويژگي‌ها نماينده‌ي ويژگي‌هاي لازم براي مديريت و رهبري نيستند و وجودشان مانع از موفقيت مديران عادي خواهد شد.
درواقع بيشترِ رهبران سياسي يا اقتصادي محکوم به شکست‌اند. بيشترِ ملت‌ها، شرکت‌ها و جوامع و سازمان‌ها با ضعف مديريت رو‌به‌رو هستند و اين ضعف در درآمد آنها، مشروعيت‌شان نزد مردم و مدت‌زمان مديريت‌شان نمود مي‌يابد و شهروندان، مردم و وابستگان به حيطه‌ي رهبريِ آنها را تحت تأثير قرار مي‌دهد.
حال با تمام اين تفاسير به اين نکته دقت کنيد: در شرايطي که وضعيت مديريت و رهبري به‌دست چنين افرادي است و دست زنان از رسيدن به چنين جايگاهي کوتاه است، چه کساني براي رهبري و مديريت، شايسته‌ترند؟ بيشترِ ويژگي‌هاي رفتاري‌اي که براي رهبريِ مؤثر مورد نياز است، در افرادي ديده مي‌شود که نمي‌توانند ديگران را با استعداد مديريتيِ خود تحت تأثير قرار دهند. اين مسئله در زنان بيشتر رخ مي‌دهد.
مطالعات مختلف نشان مي‌دهند که زنان بيشتر از مردان از استراتژي‌هاي رهبري مؤثر بهره مي‌گيرند. در بررسي‌هاي کلي و پژوهش‌ها مشخص شده است که زنانْ بيشتر، از پيروان خود غرور و احترام کسب مي‌کنند، ديدگاه‌هاي آنها را به‌طور مؤثر بررسي مي‌کنند، زيردستان را تقويت و بر کارشان نظارت مي‌کنند و حل مسئله را به‌شکلي منعطف‌تر و خلاق‌تر پيش مي‌برند. (تمام اين ويژگي‌ها متعلق به شيوه‌ي رهبري است.)
در مقابل، مردان ارتباط کمتري با زيردستان برقرار مي‌کنند و آنها را کمتر به‌خاطر عملکرد خوبشان تشويق مي‌کنند. به‌هرحال اين مطالعات از قطعيت صددرصد برخوردار نيستند و تنها با رسيدن به صحت کامل مي‌توان به آنها استناد کرد.

کلام آخر
واقعيت اين است که بسياري از موانع رشد زنان از ميان برداشته شده است، اما مشکل بزرگ‌تر فقدان سدها و موانع حرفه‌اي براي مردان نالايق است. واقعيت اين است که ما به‌دنبال برابري رهبري با استفاده از اصول روان‌شناسي هستيم، اصولي که در مقايسه‌ ميان زنان و مردان، زنان را به‌خاطر شايستگي هاي‌شان نقد مي‌کند و به مردان مجال رشد و رهبري مي‌دهد. درواقع توزيع سهم رهبري و مديريت نيازمند حفظ برابري و عدالت در نگاه است و نبايد با علم و قانون خاصي پيگيري و سنجيده شود. هدف بايد انتخاب افرادي باشد که تواناتر و شايسته‌ترند، يعني نگاهي فراجنسيتي که در آن افراد لايق ارج نهاده مي‌شوند. اگر چنين نباشد، اين وضع نهايتا به ضرر همه تمام خواهد شد.
٠ ٠

http://www.banounews.ir/fa/News/10157/مهارت-زندگي--نگاهي-به-رهبري-زنان-و-مقايسه-آن-با-رهبري-مردان
بستن   چاپ