آریا بانو
گپی با یک گروه نوجوان درباره حرف‎هایی که نمی‎توانند بزنند
پنجشنبه 2 خرداد 1398 - 16:14:57
آریا بانو -
گپی با یک گروه نوجوان درباره حرف‎هایی که نمی‎توانند بزنند
١٥٦
٠
خراسان /«هربار حرف می‎زنیم، می‎شنویم: هیس! الان وقتش نیست. تو رو چه به این حرف‎ها؟ اصلا درست رو خوندی؟ این جمله‎ها را فقط دربرابر حرف‎های به‎قول بزرگ ترها ممنوعه و سوال‎های بزرگانه نمی‎شنویم، خیلی وقت‎ها حرف‎های ساده‎مان هم توی دهان‎مان یخ می‎کند و می‎ماسد. بعد کلمه‎ها دیوار می‎شوند بین ما و بزرگ ترها و فاصله میان‎مان هی بیشتر و بیشتر می‎شود». خب! بالاخره باید صحبت کردن را از جایی شروع کنیم دیگر. امروز در «جوانه» فرصتش پیش آمده تا درباره نگفته‎ها گپ بزنیم. «ملیکا جباری»، «ریحانه صادق‎نژاد»، «اسما نصرتی» و «فائزه وحیدیان»، مهمانان 16ساله ما چیزهای مهمی برای گفتن دارند:
اسما: «ما خیلی چیزها را نمی‎توانیم بگوییم چون می‎شنویم تو هنوز بچه‎ای، نمی‎فهمی، درک نمی‎کنی. پس مجبور می‎شویم سکوت کنیم یا کلمه‎های‎مان را توی چشم‎های‎مان بریزیم به این امید که فهمیده‎شود که نمی‎شود. بعد حرف‎های‎مان تبدیل می‎شود به فریادی که در گلوی‎مان خفه می‎شود. همیشه که این‎طوری نمی‎ماند، یک‎روز همه نگفته‎ها فوران می‎کند. برای هرکس، طوری پیش می‎آید.نگفتنی‎های من درباره علاقه‎ام به ورزش است. هندبال را دوست دارم و در مسابقات شرکت می‎کنم ولی همه با ورزش کردنم در سطح حرفه‎ای مخالف‎اند. اطرافیان بهم می‎گویند وقتی به‎جایی برسی توی تلویزیون نشانت می‎دهند و آبروی ما می‎رود. مردم می‎گویند ببین چه دختری تربیت کرده! هربار هم که می‎خواهم درباره این موضوع حرف بزنم، طوری جواب می‎شنوم که ترجیح می‎دهم سکوت کنم. شاید کسی دقیقا مشکل من را نداشته‎باشد ولی هم‎سن‎وسال‎های من از دیده و شنیده نشدن، آزار می‎بینند».
ریحانه: «حرف زدن برای ما، خیلی وقت‎ها سخت می‎شود چون طرف مقابل‎مان، به اندازه سن خودش فکر می‎کند. همه‎چیز را به سن خودش می‎سنجد و بلد نیست خودش را جای ما بگذارد. من یک برادر کوچک دارم. می‎دانم که رفتارم با او نباید مثل رفتارم با دوست‎هایم باشد. تجربه بچگی خودم را یادم نرفته و سعی می‎کنم رفتار او را در سن خودش بفهمم. بزرگ ترها ولی دربرابر ما این کار را نمی‎کنند. مثلا می‎گویند آن فیلم را نبین و این رمان را نخوان. دلیل اش را که بپرسی، می‎گویند چون مناسب سنت نیست. این که نشد دلیل! یعنی چی وقتی بزرگ شدی، می‎فهمی؟ من الان می‎خواهم بدانم. آن‎ها نمی‎دانند که نباید به‎جای ما تصمیم بگیرند و وقتی از چیزی منع‎مان می‎کنند، بیشتر به سمت اش جلب می‎شویم. بعد ما چه کار می‎کنیم؟ خودمان را به خواب می‎زنیم و یواشکی زیر پتو رمان می‎خوانیم».
فائزه: «همه می‎دانند که پدرومادرها و بچه‎ها باید با هم دوست باشند ولی تا می‎خواهی حرفی بزنی، می‎گویند چه بی‎حیا! دخترها لازم دارند خیلی چیزها را به مادرشان بگویند ولی وقتی نتوانند، می‎روند سراغ دوست‎های‎شان؛ سراغ کسانی که مثل خودشان فکر می‎کنند و اندازه خودشان بی‎تجربه‎اند. نوجوان‎ها الان چون چشم‎وهم‎چشمی بین خانواده‎های‎شان زیاد شده‎است، مجبورند‌کارهایی‌انجام‌بدهند که‌دلشان‌نمی‎خواهد.‌پدرومادرها بچه‎شان را توی کلاسی ثبت‎نام می‎کنند که استعدادش را ندارد و اصلا دوستش هم ندارد. اگر هم مخالفت کند، سریع می‎گویند ما این امکانات را نداشتیم یا ما فلان کار را نکردیم و فلان اتفاق افتاد پس تو باید انجامش بدهی. همه چیزهایی را که خودشان از پسش برنیامده‎اند، از بچه‎شان توقع دارند. اصلا درباره این چیزها نمی‎شود بحث کرد. اگر اعتراضی داشته‎باشی، فوری می‎گویند از وقتی گوشی گرفته‎ای این حرف‎ها را می‎زنی. درنهایت هم کسی که باید قانع شود، تویی!»
ملیکا: «من هربار شروع به حرف زدن می‎کنم، بهم می‎گویند توی این سن، سیم‎هایت قاطی دارد. در نوجوانی، احساساتت بر منطقت غلبه دارد و نمی‎توانی درست فکر کنی و این‎طوری ساکتم می‎کنند. مثلا من رشته تربیت بدنی را دوست داشتم. خانواده‎ام اولش موافقت کردند و بعد گفتند باید تحقیق کنند. رفتند یک مدرسه را دیدند و گفتند نه! مدرسه خوبی نیست. باید تجربی بخوانی و پزشک بشوی. من هم مجبور شدم قبول کنم چون اجازه حرف زدن ندارم و سنم کم است و آن‎ها صلاح من را بهتر می‎دانند. از الان، استرس کنکور به جانم افتاده‎است. مشکل ما این است که بزرگ ترها مثل زمان خودشان فکر می‎کنند و با ما هم همان‎طوری رفتار می‎کنند. من وقتی حرفم شنیده نمی‎شود، قهر و لجبازی می‎کنم. کار خراب‎تر می‎شود ولی خب راه دیگری به ذهنم نمی‎رسد. تا وقتی به ما اجازه حرف زدن ندهند، مشکلات حل‎نشده باقی می‎مانند حتی اگر درباره‎شان سکوت کنیم».
نویسنده : الهه توانا| روزنامه نگار

http://www.banounews.ir/fa/News/162384/گپی-با-یک-گروه-نوجوان-درباره-حرف‎هایی-که-نمی‎توانند-بزنند
بستن   چاپ