آریا بانو
با چشمان بسته این نمایش را تماشا کنید / نگاهی به نمایش "است" به کارگردانی پرنیا شمس
سه شنبه 4 تیر 1398 - 10:11:20 AM
آریا بانو - هومن نجفیان: پرنیا شمس و همکارش با تولید نمایش "است" توانسته‌اند تعریفی نو در مقوله درام در تئاتر را بیان کنند.
"است" نمایش متفاوتی است؛ نسبت به آنچه که تاکنون دیده‌ام. در این نمایش ما با هنرمندان جوانی مواجه هستیم که پیرامون زندگی و تجربیات‌شان صحبت می‌کنند آنها زندگی و تجربیات زیستی خود را در قالب یک فرم زیبایی‌شناسانه به نمایش می‌گذارند و این از ویژگی‌های این نمایش است که آن را از دیگر تولیدات تئاتری ما متمایز می‌کند. شوربختانه تئاتر ما به استثناء نمایش‌هایی انگشت‌شمار از تجربه‌های زندگی انسان معاصر تهی است.
نکته دیگر آنکه نمایش "است" این قابلیت را دارد که فرمی هوشمندانه را به وجود بیاورد که تماشاگران با عبور از این فرم به عنصر معنا دست یابند. این زیبایی آفرینان جوان، می‌کوشند با استفاده از زیرمتن‌هایی که در اثر نشانه‌گذاری می‌کنند به بیان اندیشه خود بپردازند. در این نمایش دیالوگ‌ها؛ اندیشه‌های پدیدآورندگان اثر را پنهان می‌کنند، دیالوگ‌های این نمایش در ظاهر امر یک گفتگوی ساده غیردراماتیک هستند اما اگر اثر را آنالیز کنیم شاهد کاربردی بودن این دیالوگ‌ها در ساختار نمایش می‌شویم، زیرا ما شاهد یک تئاتر مدرن هستیم، تئاتر مدرنی که بسیار به تئاتر مستند نزدیک می‌شود. منظورم تئاتر مستندی از جنس پیتر وایس نیست. برای روشن شدن اندیشه‌ام به ویژگی‌های مستند این تئاتر اشاره می‌کنم.
در این نمایش نویسنده مانند یک فیلمبردار بی‌طرف به سوژه نزدیک می‌شود و دوربین – قلمش را در یک رخدادگاه؛ کلاس درس یک دبیرستان دخترانه می‌گذارد و آنچه مشاهده می‌کند را مکتوب می‌کند؛ با این تفاوت که این دوربین - قلم زوایای پنهان این کلاس درس را نمی‌کاود و مانند یک گزارشکر زوایای متفاوت سوژه را بررسی نمی‌کند. ویژگی این دوربین- قلم آن است که بخش‌های از این گزارش را از دید ما پنهان می‌کند و ما را به حدس و گمانه‌زنی فرامی‌خواند. در حقیقت در این نمایش بخش‌های حذف شده این گزارش به اندازه بخش‌های دیده شده آن حایز اهمیت است. صحبت درباره محتوای این گزارش هم کاری صعب و دشوار است از این‌رو که نمایش حاضر صورت‌بندی بسیار شکست‌ناپذیری دارد، زیرا شکستن هسته مرکزی و دست‌یابی به مغز، درونمایه و جانمایه اثر، اگر نشدنی نباشد بسیار دشوار است زیرا نمایش "است" به تابوها نزدیک می‌شود اما یک دیواره شیشه‌ای در برابر منتقد می‌گذارد که او باید از پشت این دیواره شیشه‌ای نظاره‌گر نمایش باشد.
این دیواره شیشه‌ای یک استعاره نیست، بلکه قاب‌بندی صحنه این نمایش است. طراح صحنه این نمایش پوریا اخوان یک دیواره شیشه‌ای را به صورت مستطیل‌وار طراحی می‌کند و درون این دیواره شیشه‌ای، کلاس درس یک دبیرستان دخترانه را با جزئیات بازآفرینی می‌کند بیرون این محفظه شیشه‌ای؛ اخوان کمدهای فلزی این دبیرستان را تعبیه می‌کند و من منتقد از پشت این دیواره شیشه‌ای با فاصله این کلاس درس را تماشا می‌کنم.
نمایش "است" درون یک محفظه شیشه‌ای قاب‌بندی می‌شود البته در لحظه‌های انگشت‌شماری بازیگران این نمایش؛ شاگردان این کلاس درس از این قرنطینه شیشه‌ای دور می‌شوند و در برابر تماشاگران قرار می‌گیرند اما آنها وانمود می‌کند در این لحظات در برابر ناظم مدرسه که شخصی ذهنی و خیالی است، ایستاده‌اند و اکنون به خاطر رفتارشان و نحوه عملکردشان بازخواست می‌شوند. در حقیقت در این لحظات نیز بازیگران از تماشاگران فاصله می‌گیرند و از آنها دور می‌شوند و باز هم یک قرنطینه معنایی را به وجود می‌آورند و خود را در آن محصور می‌کنند.
این بازیگران در این فضای خالی با اشخاصی خیالی به گفتگو می‌پردازند، پرسش و پاسخی که از جنس دیالوگ نیست بلکه پرسش و پاسخی‌ست که از جنس استنطاق و بازجویی است و در این لحظه، فضای خالی به یک شکنجه خانه تبدیل می‌شود.
من تماشاگر، همواره با این نمایش فاصله دارم، اما می‌دانم که زندگی من با رویدادهایی که در این قرنطینه بازنمایی می‌شود در ارتباط مستقیم است و این زندگی در برابر دیدگانم به نمایش گذاشته می‌شود.
من به عنوان تماشاگر یا زنی هستم که اکنون مدرسه دوران تحصیلم را از فاصله دور تماشا می‌کنم یا مردی هستم که در حال تماشای مدرسه دوران تحصیل همسرم، دخترم، خواهرم یا مادرم هستم؛ اما فرم این اثر نمی‌گذارد؛ من به این نمایش که با زندگی شخصی‌ام در ارتباط هست نزدیک شوم و در آن به صورت فعال مشارکت داشته باشم؛ بلکه من ناگزیرم به عنوان تماشاگر از دریچه این نمایش شاهد رویدادی باشم که در برابر من به تماشا گذاشته می‌شود و نمایش با این تکنیک فاصله‌گذاری می‌کوشد من را به اندیشیدن دعوت کند.
از این رو من شاهد یک نمایش دراماتیک نیستم و نمایش می‌کوشد تا با تقلیل عنصر تخیل درام‌نویس و پررنگ کردن عنصر واقعیت و کاستن جایگاه درام‌نویس از آفرینش‌گر جهانی خلاق به یک نظاره‌گر و شاهدی بی‌طرف، من را به تماشای یک تئاتر مستند فرا بخواند؛ باز تکرار می‌کنم مقصودم تئاتر مستند از گونه پیتر وایس نیست، بلکه این تئاتر می‌کوشد با زدودن عناصر دراماتیک به تئاتر مستند نزدیک شود.
این نمایش که با فرم تئاتر مستند صورت‌بندی می‌شود، نمایشی است که واجد آغاز و پایان و ساختار خطی اما نه الزاما ارسطویی و آگاهانه کوشد تا آنجا که امکان دارد کاراکترپردازی نکند، زیرا نمی‌خواهد من با این کاراکترها مانوس شوم و فراتر از آن نمی‌خواهد من به رازوارگی ویژگی‌ها و ابعاد کاراکترها پی ببرم اما می‌کوشد من با یک رویداد مستند و یک واقعه اجتماعی مواجه شوم. اما به علت فرم شرقی‌اش می‌کوشد این رویداد را همواره از من پنهان کند. بهتر بگویم این نمایش همواره می‌کوشد در مرزی میان ایهام و ابهام سخن بگوید.
براین اساس فرمی را برمی‌گزیند که به جای آشکارسازی، پنهان‌کاری کند. ابتدا تماشاگر را از موضوع دور کند و نمی‌گذارد با آن همذات‌پنداری کند و نمی‌گذارد که در این نمایش به صورت فعال حضور داشته باشد و از سوی دیگر رویدادهای این نمایش را با زبانی استعاری بیان می‌کند و این موضوع آشنا را با فرمی ناآشنا و بیگانه بیان می‌کند.
این فرم قابلیت بی‌شماری برای حذف دارد. حذف صحنه‌ها، حذف کاراکترها و حذف مضامین و انگاره‌ها توضیح می‌دهم تا ابهامی نماند من در نمایش "است" تنها شاگردان یک دبیرستان دخترانه را می‌بینم. معلم‌ها و کادر آموزشی این دبیرستان از صحنه این نمایش حذف شده‌اند به همین علت منطق مکالمه ناکارآمد می‌شود زیرا من نباید بدانم مسئله چیست، من نباید به روابط کاراکترها پی ببرم، من باید براساس شواهد و استنتاج‌های فردی حدس بزنم؛ اما چرا نمایش "است" بر مبنای حذف شکل گرفته است؟
دلیل آن روشن است به علت ویژگی‌های محتوایی و نگاه شرقی کارگردان به اثر از دیدگاه او، من تماشاگر نامحرم هستم، اگر مرد باشم وارد یک دبیرستان دخترانه شدم و اگر زن باشم اینجا دبیرستان من و دخترم نیست.
با این ترفند نمایش می‌کوشد من را با این موضوع آشنا بیگانه کند اما چرا من تماشاگر این نمایش را با لذت تماشا می‌کنم، بخشی از آن کنجکاوی من تماشاگر است. مرد تماشاگر از سرک کشیدن در یک دبیرستان دخترانه به احساس خوشایندی دست می‌یابد و این کنجکاوی یک لذت فرویدی را برای او ایجاد می‌کند. زن تماشاگر در تاریکی تماشاخانه مدرسه‌ای دخترانه را می‌بیند و این تاریکی برایش امنیت به وجود می‌آورد و یک نوستالژی را احیا کند تا در یک ناخوداگاه جمعی یونگی حضور یابد.
از سویی نمایش "است" مانند یک فیلم مستند؛ بسیار زنده و با جزئیات بی‌شمار است، گویا یک دوربین مستند می‌خواهد به صورت آنلاین یک دبیرستان دخترانه را نشان بدهد تنها تفاوت این نمایش با فیلمبرداری دوربین مداربسته در آن است که این نمایش تصاویر کادر اداری و مدرسان این دبیرستان را نشان نمی‌دهد. فرض بگیرید آنها در نقاط کور این دوربین حضور دارند. بدیهی است که کارگردان؛ در حضور بازیگرانی که می‌خواهند یک نمایش دراماتیک را اجرا کنند، وانمود می‌کند که یک نمایش غیردراماتیک و مستند را کارگردانی می‌کند؛ این وانمودسازی بیانگر هنر پرنیا شمس کارگردان این نمایش است. اما چرا کارگردان این فرم شگفت را به خدمت گرفته است؟
این نمایش نمی‌خواهد من تماشاگر صددرصد مسئله را بدانم، نمی‌خواهد من داوری کنم، نمی‌خواهد من مشارکت کنم؛ تنها می‌خواهد به من تماشاگر بگوید فراموش نکن آنچه که می‌بینی بخشی از زندگی توست، این فرم نمی‌گذارد من به سادگی به محتوا نمایش دست یابم این فرم شرقی محتوا را محصور می‌کند زیرا این نمایش محصول جامعه‌ای است که همواره خود را پنهان می‌کند و نمایش "است" این جامعه را در قالب یک صورت‌بندی آشکار نشان می‌دهد، نکته اینجاست که این فرم محصول جامعه‌ای است که سانسور را به عنوان یک امر اخلاقی در خود پذیرفته است.
در این نمایش کارگزاران این مدرسه برای صیانت از خود از شاگردان متخلف تعهد اخلاقی می‌گیرد اما نکته کلیدی نمایش اینجاست که فرم نمایش کادر رسمی این مدرسه را پنهان می‌کند از این‌رو این فرم می‌تواند مسئله نمایش را زیرکانه کتمان کند و این فرم آن اندازه هوشمندانه اجرا می‌شود که من تماشاگر دچار گمانه‌زنی می‌شوم و نسبت به کاراکترها کنجکاوی می‌کنم و حساس می‌شوم. من تماشاگر هنگامی که مشاهده می‌کنم در یک موقعیت یکسان، یکی از کاراکترها تعهد اخلاقی می‌دهد و اعتراف می‌کند که رفتارش ناپسند بوده و کاراکتر دیگری می‌گوید مدرسه در این قضاوت دچار اشتباه شده است و ضرورتی ندارد که عذرخواهی کند، واکنش نشان می‌دهم؛ زیرا می‌خواهم بدانم مسئله چیست؟ چرا فردی که تعهد نمی‌دهد باید از مدرسه اخراج شود؟ آیا مدیران مدرسه دچار سوء‌تفاهم نشدند؟
اما اینجا یک پرسش مطرح است اگر من یک منتقد مرد فرانسوی بودم و نمایش "است" یک دبیرستان دخترانه فرانسوی را نشان می‌داد همین اندیشه را داشتم و از این فرم دفاع می‌کردم؟ بعید می‌دانم. بدون شک منتقد فرانسوی از این نمایش شرقی لذت می‌برد اما این پنهان‌کاری را از یک هنرمند فرانسوی نمی‌پذیرد.
اینجا مسئله فرهنگ مهم است. این مسئله مهم است که جامعه تا چه اندازه به زنان این اجازه را می‌دهد که مقولات فمینیستی را بیان کنند و مرزهای جسارت و رذالت چگونه بیان می‌شود.
به گمانم نمایش "است" با تمام پنهانکاری‌اش به یک سری اختلالات روانی- جنسیتی اشاره‌ای گذرا می‌کند؛ اما نمایش این موضوع را روشن نمی‌کند که این اختلالات جنسیتی - روانی از چه نوعی است. این نمایش به گونه‌ای می‌تواند منتقد نمایش‌های سامان ارسطو و ساناز بیان هم باشد که به آشکارگی درباره اقلیت ترانس صحبت می‌کند، اما فرم شرقی این نمایش محتوا و مسئله‌اش را پنهان می‌کند.
فرم نمایش این موضوع را نشان می‌دهد که این اختلالات جنسیتی یک گمانه‌زنی است که کارکنان دبیرستان دچار شدند و دختران دانش‌آموز به خاطر ادامه تحصیل با این چالش مواجه شدند و یکی از آنها این موضوع را می‌پذیرد تا در ادامه تحصیل او خللی ایجاد نشود و دیگری آن را انکار می‌کند و از دبیرستان اخراج می‌شود. این فرم، من تماشاگر را نیز دچار گمانه‌زنی می‌کند اما نمایش هرگز حکم نمی‌دهد و نمی‌گوید حقیقت چیست؟ نمایش تنها نشان می‌دهد که داوری ما تا چه اندازه می‌تواند درباره دیگران بی‌رحمانه باشد.
در این فرم ما کارگزاران این دبیرستان را مشاهده نمی‌کنیم آنها در این نمایش حذف شده‌‌اند، آیا این حذف می‌تواند استدلال فمینیستی داشته باشد که زنان از سوی افرادی حذف می‌شوند که آنها را هرگز مشاهده نمی‌کنند اگر چه این افراد مانند تمام زنان بدنی زنانه دارند؟
من احساس می‌کنم معلم، مدیر و ناظم که در این دبیرستان دخترانه واجد اعتبار حقوقی و قدرتی مردانه هستند و این قدرت مردانه باعث شده فردیت زنانه آنان نادیده گرفته و حذف شوند. این افراد پنهان و ناپیدا در این نمایش وحشت می‌آفریند شاید به همین دلیل تصویر آنان از نمایش حذف شده است و بازیگر زنی نقش آنها را بازی نمی‌کند و ما در این نمایش شاهد هراس‌آفرینی آنها و تاثیر ویرانگرشان در زندگی دختران محصل هستیم. آیا این نمایش بنابر استدلال فمینیستی این زنان هراس آفرین را پنهان نمی‌کند تا هم وحشت بیشتری بیافریند و هم این نکته را بیان کند که کابوس‌آفرینان زن نیستند، بلکه معلم، ناظم و..... هستند و حضورشان بار حقوقی دارد و این قدرت مردانه باعث حذف جنسیتی این زنان شده است؟
به گمانم به لحاظ فرم؛ نمایش درست عمل می‌کند زمانی که ما ترس دانش‌آموزان دختر را می‌بینیم اما معلم و ناظم را نمی‌بینیم بیشتر در این احساس وحشت سهیم می‌شویم. حال در نظر بگیرید این نقش‌های حذف شده را بازیگران طراز اولی مانند رویا نونهالی و رویا تیموریان بازی می‌کردند. این بازیگران بزرگ با تمام اقتدرشان به علت زن بودن‌شان نوعی احساس شفقت و مهربانی را در مخاطب ایجاد می‌کند. به گمانم این استدلال بیانگر آن است که فرم نمایش "است" که می‌خواهد اندیشه‌ای فمینیستی را بیان کند به باور من در نشان ندادن و حذف بازیگران زن هوشمندانه عمل می‌کند.
به گمانم پرنیا شمس و همکار نویسنده‌اش امیر ابراهیم‌زاده و دراماتورژ این نمایش شهاب رحمانی با تولید نمایش "است" توانستند تعریفی نو در مقوله درام در تئاتر را بیان کنند.
تئاتری که شوربختانه به سوی فرم‌گرایی کاذب و تقلیدی گام برمی‌دارد، فرمی که هیچ‌گونه ارتباطی با تجربه زیستی هنرمند ندارد اما فرم نمایش "است" از نحوه اندیشیدن نوع زیست شرقی کاروزان این نمایش به وجود می‌آید. از این‌رو امیدوارم وقفه‌ای در تولید نمایش برای این گروه جوان به وجود نیاید و آن‌ها بتوانند همان‌گونه که می‌زیند، نمایش خود را تولید کنند و تسلیم بازار منحط تئاتر نشوند.

http://www.banounews.ir/fa/News/171391/با-چشمان-بسته-این-نمایش-را-تماشا-کنید---نگاهی-به-نمایش-"است"-به-کارگردانی-پرنیا-شمس
بستن   چاپ