آریا بانو -
کارت پایان خدمت و
آزمایش بارداری k ٩
٣
خراسان / در کشوی پیشخوانِ عکاسیها یا آزمایشگاهها، حتماً عکسها و جوابهای آزمایشی هست از آنِ کسانی که هرگز سراغشان را نمیگیرند. شش قطعه
عکس سهدرچهار در پاکتی کوچک باقی میماند، لبههای پاکت زرد میشود و حتی عکاس هم فراموش میکند روزی چنین عکسی برداشته و صاحبش هنوز نیامده بقیه پولش را بپردازد و عکسها را ببرد برای کارت پایانخدمت سربازی، گذرنامه یا گواهی نامه رانندگی. آن جواب آزمایشی که نشان میدهد خانمی باردار است یا مردی مبتلا به
سرطان معده هرگز به دست صاحبش نمیرسد، صاحبش شاید فراموش کرده آزمایشی داده، شاید هم فرصت نکرده جواب
آزمایش را بگیرد، مرد سرطانی شاید زودتر از تاریخی که جواب حاضر میشده بهمرگ دردناکی مُرده، یا آن زن از حالات خودش فهمیده باردار است و فکر کرده وقت تلف کردن است مراجعه به آزمایشگاه و گرفتن جوابی بدیهی. کشوی پیشخوانِ عکاسیها و آزمایشگاهها پُر است از این پاکتهای خاکخورده و چه بسیار کسانی که نمیروند
فیلم عروسیشان را که تازه مونتاژ شده، تحویل بگیرند. چه بسیار کسانی که به کتابفروش بیعانه میدهند کتاب نایابی را برایشان تهیه کند و آخرسر نمیروند باقی پول کتاب را بپردازند. چه بسیار شناسنامهها و گذرنامههایی که تا وقتی صاحبانشان تحویلشان نگیرند، بینامونشان باقی میمانند. هتلهایی رزرو میشوند اما مسافری پا به آنها نمیگذارد، به حساب آژانسهای مسافرتی پول واریز میشود اما مسافران در روز و
ساعت مقرر سر قرار نمیروند. رانندههای آژانس و موتورسواران غذابَری زنگ در خانهها را میزنند اما کسی در را باز نمیکند. کارت پایانخدمت پسری گوشه پستخانه خاک میخورد و مردی هنوز منتظر است خانواده
دختر موردعلاقهاش جواب نهایی را بدهند، بیآنکه بداند آن زن بچه دومش را هم باردار است. همه آن عکسها، آزمایشها، گذرنامهها، فیلمهای عروسی یا کتابها انگار متعلق به یک نفرند، کسی که نه فراموشکار است، نه بیمبالات و نه حتی بیمار. کسی که انگار احساس وظیفه میکند تمام کارهایی را که دیگران میکنند بکند، شناسنامه داشته باشد، از قند خونش باخبر باشد، سفر برود، غذا سفارش بدهد و تاکسی خبر کند، بیآنکه بخواهد جایی برود یا میلی به غذا داشته باشد یا شیمی خونش برایش مهم باشد. اوست که فکر میکند بیشناسنامه یا گذرنامه هم میشود زندگی کرد، بدون تاکسی و سفر و غذا و کتاب، کسی که هیچ عکسی ازش باقی نمانده، جز در کشوی عکاسخانهای. تمام مدارکش هم آواره پستخانههاست. کسی که هویتش تکهتکه در هر گوشهای است، یک تکهاش دست این عکاس و تکه دیگرش دست آن منشی آزمایشگاه.
نویسنده : مهران موسوی