آریا بانو
طنز/ صلح در خانه پدربزرگ
يکشنبه 27 مرداد 1398 - 11:53:32
آریا بانو -
طنز/ صلح در خانه پدربزرگ
٤٣
٠
روزنامه شهروند / شنبه - انصاف
میگویم: مادربزرگ، این انصاف است؟
میگوید: بله انصاف است.
میگویم: مگر شما میدانید که چه چیز انصاف است؟
میگوید: بله ... هرچه من میگویم انصاف است .. هرچه او میگوید خزعبلات است.
میگویم: آب سرد است، ظرف ها زیاد است. پیرمرد میچاد خدای ناکرده...
میگوید: تا او باشد قانون را دور نزند.
چیزی نمیگویم. چه بگویم؟
یکشنبه – قانون شکنی
میگویم: طفلکی پدر بزرگ ... کمرش درد گرفت از بس ایستاد و ظرف شست.
میگوید: آخر سریال دیشب چی شد؟
میگویم: حداقل بگویید که چه خبطی کرده است که این طور باید جواب پس بدهد؟ به خدا گناه دارد.
میگوید: قانون شکنی. چه چیز بدتر از قانون شکنی؟
میگویم: چه قانونی را شکسته است؟
میگوید: قانونی که من میدانم را.
دو‌شنبه – یک عمر در خواب
صم بکم نشسته روی مبل. داستان عاشقانه ماهنامه میخواند. حرف هم نمیزند.
میگویم: بخشش از بزرگان است.
میگوید: البته که همین طور است.
میگویم: شما بزرگی کن.
میگوید: بگو خودش بیاید ناز بکشد. چرا واسطه میفرستد؟
میگویم: من که میدانم شما دلتان نمی آید که زیاد با پدربزرگ در قهر بمانید.
میگوید: فعلا برو. داستان به نقطه عطفش رسیده است.
فعلا میروم.
سه‌شنبه – قضیه از چه قرار است؟
میگویم: پس قضیه از این قرار است.
میگوید: بعله از همین قرار است.
میگویم: خب قانون تفسیرهای مختلف دارد. شاید دارد به آن یکی تفسیرش عمل میکند.
میگوید: باشد. به آن یکی تفسیرش عمل کند. من هم برایش دارم.
چهارشنبه - کجایش را دیدی؟
میگویم: خب گاهی اوقات این اتفاقات می افتد. شما میگویی: منظور قانون این بوده است که باید کفش هایش را داخل جاکفشی بگذارد. صبح ها بعد از ورزش میل زورخانه را وسط حیاط ول نکند. خاک گلدان را توی بهارخواب نریزد. اما او نظرش این است که: جاکفشی خراب است. کفش ها خودشان می افتند. جای میل وسط حیاط است و خاک گلدان را گربه پشمالو همسایه ریخته است. همان که پارسال ماهی حوض را هم خورد.
میگوید: خوب حرف میبری و می آری.
میگویم: حالا بخشیدید؟
جواب نمی‌دهد
پنجشنبه – صحبت‌ها ادامه دارد
میگوید: فشارهای دیشب نتیجه داد. بالاخره به توافق رسیدیم.
میگویم: بر سر چی؟
میگوید: بر سر قانون.
میگویم: حالا پدربزرگ کجاست؟
میگوید: قرار است باز هم صحبت کنیم. تو بهار خواب
خوابیده است.
میگویم: پس این طور. صحبت‌ها ادامه دارد.
جمعه – نگارش قانون
کفش ها سرجایشان است. میل پدربزرگ وسط حیاط نیست. خاک گلدان کلهم جمع شده است.
میگویم: مادربزرگ، همه چیز چقدر خوب شده است. حال پدر بزرگ خوب است؟
میگوید: آره. دارد قانون مینویسد. تقسیم وظایف کردیم. قرار شد او قانون بنویسد. من تفسیرش کنم.
حسام حیدری

http://www.banounews.ir/fa/News/186524/طنز--صلح-در-خانه-پدربزرگ
بستن   چاپ