آریا بانو
چهره ها/ خاطرات جالب یک چشم پزشک از زبان ژیلا امیرشاهی
سه شنبه 5 شهريور 1398 - 11:16:14
آریا بانو -
چهره ها/ خاطرات جالب یک چشم پزشک از زبان ژیلا امیرشاهی
k ١.٧
٦
آخرین خبر / ژیلا امیرشاهی با انتشار این عکس نوشت: ز دفتر خاطرات یک چشم پزشک
دیشب آقای جاافتاده‌ای اومد داخل مطب، سلام کرد و نشست کنار دستم.
گفتم:
سلام؛ بفرمایید مشکلتون چیه؟
گفت: «بیابان را سراسر مه گرفته است».
بی‌اختیار گفتم: «چراغ قریه پنهان‌ست».
گفت: «موجی گرم در خون بیابان است».
گفتم: نیما؟ گفت: نخیر، شاملو.
نشوندمش پشت دستگاه و معاینه‌اش کردم. تا حالا هیچ‌کس دنیا رو از پشت آب مروارید یا کاتاراکت به این قشنگی واسه‌ام توصیف نکرده بود.
خندیدم و پرسیدم:
چند سالتونه؟
اونم خندید و گفت:
«به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز».
گفتم: «فرو ریخت پرها، نکردیم پرواز».
گفت: «ببخشای ای روشن عشق بر ما ببخشای».
گفتم: فریدون مشیری.
بلافاصله گفت: نخیر؛ شفیعی کدکنی و ضمنا هفتاد و شش سالمه.
یعنی تا به حال کسی گذر عمر رو این قدر قشنگ برام توصیف نکرده بود.
معاینات رو که انجام دادم، دوباره نشستم پشت میزم و او هم کنار دستم نشست.
پرسیدم: حالا می‌خواین عمل کنین یا نه؟
گفت:
«آری آری زندگی زیباست».
دوباره کمی شیطنت کردم و گفتم: «زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست، گر بیفروزیش رقص شعله‌اش در هر کران پیداست».
سرش رو تکون داد و گفت: «ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست».
گفتم: حمید مصدق؟
گفت: خیر؛ سیاوش کسرایی
تا حالا هیچ‌وقت به این قشنگی به فردی نباخته بودم.🍀
. .
#ادبیات#فاخر#ایران#عزیز را#پاس#بداریم#

http://www.banounews.ir/fa/News/190245/چهره-ها--خاطرات-جالب-یک-چشم-پزشک-از-زبان-ژیلا-امیرشاهی
بستن   چاپ