آریا بانو

آخرين مطالب

بهمن فرمان‌آرا و دغدغه‌هایش برای تمام بچه‌های ایران زمین فرهنگی هنری

  بزرگنمايي:

بانو نیوز -
فرهنگی وهنری,بهمن فرمان آرا" src="/Uploads/News/20180203175722564.jpg" alt="اخبار,اخبار فرهنگی وهنری,بهمن فرمان آرا" />
وقتی می‌گوید: «من دل‌نگران این بچه‌ها هستم»، صدایش می‌لرزد و لحنش‌ جوری تغییر می‌كند كه حرفش را عمیقا باور می‌كنی و مطمئن می‌شوی آنچه از آن حرف می‌زند بیشتر از یك شعار و حرف معمولی است؛ حرف‌هایی كه دل‌نگرانی‌های مردی است كه در آستانه ٧٦ سالگی، خود را پدربزرگ تمام جوان‌های این سرزمین می‌داند و تكیه‌گاه‌شان. بهمن فرمان‌آرا دو روز مانده به تولد ٧٦ سالگی‌ در دفتر قدیمی‌اش در حوالی میدان فردوسی نشسته و بیشتر از آنكه نگران سرنوشت اكران فیلم‌هایش باشد یا مشكلات پیش‌روی سریال در مرحله پیش‌تولیدش، نگران اتفاق‌های اجتماعی اطرافش است و آینده‌ای كه از آن جوان‌های ایرانی است. صریح حرف می‌زند.
قاطع نظر می‌دهد و برخلاف اختلاف سنی‌ای كه با نسل‌های جوان‌تر دارد، حرف‌هایش از درك و فهمی عمیق و دوستانه خبر می‌دهد. در تمام مدت گفت‌وگو هم از نگرانی‌هایش می‌گوید و هم راه چاره‌ها. از اخلاق حرف می‌زند و همدلی‌ای كه باید از راه برسد تا آنچه این روزها می‌بیند و نگرانش می‌كند از بین برود و با خیال راحت به آینده فرزندانش، نوه‌هایش و تمام «بچه‌های» ایران زمین فكر كند و رویا ببافد. این گفت‌وگو چند روز قبل از برف سنگین تهران اتفاق افتاد و آنچه می‌خوانید رنگ‌و‌بویی از سینما ندارد اما، مسوولیت‌پذیری و تعهد اجتماعی هنرمندی را روایت می‌كند كه در شلوغی دفتر كارش دست‌‌خط نستعلیق ٤٠ ساله یادگاری از پدرش را به دیوار زده و هر روز به خودش یادآوری می‌كند باید اخلاق نگه‌ دارد و همراه مردم باشد.
دو روز دیگر وارد ٧٧ سالگی می‌شوید و...
٧٦ سال... البته فرق چندانی هم ندارد. اصلا بگویید ٨٠ سال.
می‌خواهید بگویم ٢٠ سال؟
نه واقعا، حوصله ٢٠ سالگی را دیگر ندارم.
در آستانه ٧٦ سالگی، ترجیح می‌دهید بهمن فرمان‌آرا را چطور بشناسیم و معرفی كنیم. فرمان‌آرای فیلمساز؟ روشنفكر؟ تاجر و صاحب كارخانه، شركت و... ؟ یا نه یك شهروند عادی، یك ایرانی.
واقعیت این است كه ٧٥ سالگی‌ام با ٧٦ سالگی‌ام فرقی ندارد. همان‌طور كه ٧٤ سالگی‌ام با ٧٥ فرقی نداشت و... چون در تمام دوران زندگی‌ام و در این ٥٠ سال كاركردن در سینما، همیشه سعی كردم در رفتارم با همكارهایم، با اجتماعی كه در آن هستم و مردمی كه با آنها زندگی می‌كنم، اخلاق را در نظر بگیرم. هیچ‌وقت نتوانستم و درست ندیدم زمانی كه بالای منبر هستم و فرصتی برای حرف زدن دارم حرفی بزنم كه بعدتر، وقتی از منبر پایین آمدم متفاوت و خلاف آن رفتار ‌كنم. خودم را هم مبصر كسی نمی‌دانم. به نظرم همه آزاد هستند كاری را كه دوست دارند انجام دهند، اما برای من حتی در این آزادی هم یك «معیارهای اخلاقی» وجود دارد و آنها را رعایت می‌كنم. برای همین است كه بعد از ٥٠ سال در ایران كسی را پیدا نمی‌كنید كه بگوید فرمان‌آرا به من بدهكار است یا در حق من ظلم و بی‌مرامی انجام داده. این تز اخلاقی من نسبت به خودم، بچه‌هایم و اجتماعی است كه در آن زندگی می‌كنم.
این «معیارهای اخلاقی» كه برای شما مهم است و آنها را رعایت می‌كنید، چیست؟
سعی می‌كنم به مردم جامعه خود متعهد باشم و اخلاق و انسانیت را رعایت كنم. در این سال‌ها اسمم را در فهرست رانت‌بگیران سینمایی ندیده‌اید. در دارودسته كسی نیستم و باندی هم ندارم. همیشه تلاش كردم ثبات رفتاری و اخلاقی داشته باشم. بنابراین فكر می‌كنم همان تصویری كه در سال‌های گذشته مردم از من داشتند در ٧٦ سالگی و سال‌های بعد هم ادامه پیدا كند.
چطور همیشه همین ثبات‌قدم را در مسائل اخلاقی داشتید؟
از قبل انقلاب هم همین بودم و حالا هم همین هستم. هیچ‌وقت در دسته سینماگران پیشرو نبودم. در حالی كه «شازده‌احتجاب» را ساخته‌ام و فیلمی كه می‌گویند نوگراست؛ نه اینكه به سینمای پیش‌رو و كار بهتر كردن معتقد نباشم، نه. نمی‌خواستم كه در دارودسته كسی باشم.
روی چه حسابی تا این اندازه خود را متعهد كرده‌اید و به معیارهای اخلاقی پایبند بوده‌اید؟
شاید چون در شخصیتم است و از كودكی همراهم بوده. من در مدرسه هدف شماره ٣ درس خواندم. در آن سال‌ها ٥٤ نفر در یك كلاس بودیم و اگر قرار به زورآزمایی بود، من حتما از بقیه آن ٥٣ نفر كتك می‌خوردم؛ قوت فیزیكی و بدنی نداشتم. اما همان سال‌ها مبصر كلاس بودم. چون همه می‌دانستند كه نه حرف زور را قبول می‌كنم و نه بی‌دلیل حرفی می‌زنم.
می‌دانستند برای خودم و حرفی كه می‌زنم ارزش قائلم و پای حرفم هم می‌ایستم. پدر خدابیامرزم آدم قدرتمندی در خانواده بود و كسی حرفی بالای حرفش نمی‌زد. اما من تنها كسی بودم كه اگر موافق حرف و نظرش نبود، با او مخالفت می‌كرد. ارتباط خاصی هم داشتیم، قبول كرده بود كه من حرفی را كه به آن معتقد نیستم به خاطر هیچ موقعیت و منفعتی قبول نمی‌كنم.
این اخلاق و خصوصیت همه‌جا دنبال من آمد. در تمام سال‌هایی كه كار كردم؛ ٦ سالی كه تلویزیون بودم یا مركز گسترش صنایع سینمایی ایران و... مثلا در همان شركت گسترش صنایع سینمایی ایران یك روز به من دستور دادند كه فیلم «كاروان‌ها» را بسازم. گفتم كه انجام نمی‌دهم. بابتش تنبیه شدم و ساواك بارها و بارها من را خواست. اما من حاضر نشدم فیلم را بسازم. این اخلاق گاهی به من كمك كرده و گاهی هم به ضررم بوده. چون فهمیدند دستور بگیر خوبی نیستم و البته تاوان این اخلاق را هم می‌دهم. مهم نیست. مهم این است كه من سعی كرده‌ام استقلالم را در كاركردن حفظ كنم.
مواخذه هم شدید؟
به هرحال اگر نخواهید كه همراه باشید یا به شرایط اعتراض كنید و... مورد مواخذه قرار می‌گیرید، زندگی سخت می‌شود و حتی ممكن است تنها بمانید.
تنها هم مانده‌اید؟
بارها و بارها. سخت هم هست. تنهایی سخت است. وقتی در باند نباشی از همه طرف برایت می‌زنند و اذیت می‌شوی. چون كسی را نداری كه پشت تو بایستد و مراقب كارت باشد و كمك كند تا فیلم‌ها راحت اكران شوند، سانسور نشوند و... همین حالا دو فیلم آخرم منتظر اكرانند و امیدی هم به اكران‌شان ندارم و قبل‌ از آنها هم راحت فیلم نساختم و راحت هم فیلم‌هایم اكران نشده.
آیا می‌شود گفت كه «دلم می‌خواد» و «حكایت دریا» دغدغه شخصی شما هستند؟
من «دلم میخواد» را در دوره‌ای ساختم كه دچار بیماری ورم رگ‌های مغز بودم و به این دلیل با همكاری امید سهرابی بر اساس طرحی از من فیلمنامه‌ای نوشته شد به نام «دلم میخواد برقصم». وقتی خواستند كه پروانه ساخت را صادر كنند، گفتند كه ما پروانه ساخت كه در آن كلمه رقص بیاید صادر نمی‌كنیم، ولی «دلم میخواد» اشكالی ندارد. وقتی به مدیران وقت گفتم در اسم پیشنهادی من اقلا می‌دانید كه شخصیت اصلی می‌خواهد چه كار كند ولی با نام پیشنهادی شما این شخص می‌تواند هر چیزی دلش بخواهد، گفتند كه برای آن بعدا فكری می‌كنیم.
هنگام كار با تهیه‌كننده ای كه قرار شد تولید فیلم را به عهده داشته باشد آنقدر مشكل پیدا كردیم كه تا آن مشكلات حل شد و سهم ایشان را دیگران خریدند، فیلم پروانه نمایش گرفت، فكر كردیم كه بالاخره به اكران رسیدیم ولی خوان هفتم از همه خوان‌ها سخت‌تر شد. چون عده معدودی كه اصلا بی‌طرف نیستند پشت درهای بسته برای سرنوشت فیلم تو تصمیم می‌گیرند. مثلا فیلم «خاك آشنا» من پس از دو سال و پس از ماجراهای ٨٨ در ماه رمضان اكران شد. حالا هم از ما بهتران اكران‌های بهتر را خواهند گرفت. در مورد «حكایت دریا» من هنوز فیلم را برای اخذ پروانه نمایش نداده‌ام چون می‌خواهم تكلیف اكران «دلم می‌خواد» اول معلوم شود.
ساما این روزها دیگر دغدغه من این فیلم‌ها هم نیست. دغدغه من فراتر از اینها است. اعتراف می‌كنم كه این روزها بیشتر از اینكه نگران خودم باشم، نگران جوان‌ها هستم.
جلوتر گفتید نگران جوان‌ها هستید؛ چرا؟
چون اتفاق‌ها و خبرهای خوشایندی در اطراف آنها نه می‌بینم و نه می‌شنوم. مثلا همین روزها نوجوانانی و جوانانی كه در حوادث اخیر بودند. حالا كسی نیست كه مراقب آنها باشد یا به دنبال سرنوشت‌شان برود. در حالی كه بالاخره باید از خودمان بپرسیم كه چرا این بچه‌ها كه یك عمر زندگی پیش رو دارند، به خیابان می‌آیند و اعتراض كنند؟ چه اتفاقی افتاده و ما چه كردیم كه این بچه‌ها این‌طور معترض شده‌اند؟!
جوابی دارید برای این سوال‌ها؟
فكر می‌كنم كه اینها از ناامیدی این بچه‌ها است. وقتی یك جوان نمی‌داند كه صبح برای چه چیز از خواب بیدار می‌شود و قرار است در آینده چه اتفاقی برای او بیفتد، ناامید می‌شود. به هرحال این امید است كه باعث می‌شود به حركت ادامه دهیم. من در ٧٦ سالگی با امید به كاری كه می‌خواهم انجام دهم از خانه بیرون می‌زنم، به ارشاد می‌روم، مجوز ‌می‌گیرم و دنبال سرمایه‌گذار هستم. وقتی امید هست، تمام این كارها را انجام می‌دهم. اما وقتی امید از من فیلمساز گرفته شود و بدانم نباید به دیده شدن فیلم دل ببندم، دیگر انگیزه‌ای برای ادامه نخواهم داشت. جمله‌ای هست در آخرین فیلمم، «حكایت دریا» از گروس عبدالملكیان كه می‌گوید: «من ماهی خسته از آبم، تن می‌دهم به تور». واقعیت این است كه خسته می‌شوی در نهایت.
و شما فكر می‌كنید كه جوان‌ها این ماهی‌های خسته از آب هستند؟
من حق ندارم این ناامیدی را به این بچه‌ها تزریق كنم. اما وظیفه من است كه به جای آنها به زندگی نگاه و آنها را درك كنم. واقعیت این است كه وقتی از زاویه نگاه جوانان نگاه می‌كنم، وضعیت آنها و این ناامیدی را درك می‌كنم. این بچه‌ها وقتی به انتهای تونل زندگی فكر می‌كنند، نتیجه‌ای نمی‌بینند. كار كه نیست، اقتصاد هم كه اوضاع نابسامانی دارد و پدرومادرها هم در این اوضاع نمی‌توانند آنها را همراهی و كمك كنند، طبیعی است كه ناامید باشند.
به نظر می‌رسد عموما تحت تاثیر فضا قرار گرفته‌ایم.
بله، اما برای من ٧٦ ساله پذیرش این شرایط متفاوت از یك جوان ٢٠ ساله است. درباره من احتمالش زیاد است كه همین حالا و وقتی از این دفتر بیرون رفتم، قلبم از كار بیفتد یا كلیه‌ام و... دیگر نباشم. اما یك جوان ٢٠ ساله تمام زندگی‌ مقابلش است. وقتی این جوان‌ها آسیب می‌بینند، وقتی اینها افسرده می‌شوند، خبرهای خودكشی را می‌خوانم و می‌بینم كه مدام از ناامیدی و اعتراض می‌گویند، قلبم می‌لرزد و نگران می‌شوم.
ارتباط شما با این جوان‌ها چطور است؟
ارتباط زیادی دارم. به خاطر كاری كه انجام می‌دهم دوست و رفیق جوان بسیار زیاد دارم. یكی از لذت‌های این ارتباط این است كه این‌ بچه‌ها شبیه غنچه‌هایی هستند كه باز نشدند، از زیبایی و طراوت خود خبر ندارند و آفتاب هم ندیده‌اند كه راهی به سمت آفتاب باز كنند. این طراوت، زیبایی، خواستن و این راهی كه در پیش دارند برای من كه ته‌خط هستم، جذاب است. در این رفاقت و مصاحبه و گفت‌وگویی كه با این نسل جوان دارم، گاهی هم از تجربه‌ام استفاده می‌كنم. مثلا گاهی فیلمساز جوانی را می‌بینم كه ناامید است و می‌گوید قهر كرده، دعوا می‌كنم كه یعنی چه قهر؟! اصلا تو قهر كنی، چه كسی می‌فهمد؟! بهرام بیضایی با آن‌همه بزرگی و دوستدارانش قهر كرد چه شد؟ رفت. رفتن او دغدغه چه كسی بود؟ یا مثلا خدا بیامرزد خانم مریم میرزاخانی را. او افتخاری را برای ملت ایران آورد كه هیچ زنی برای مملكتش نیاورده بود. ما چه كردیم؟ آنجا برای او مجسمه درست كردند، اما ما چی؟
چه انتظاری دارید؟
حرف و انتظار من با تمام كسانی است كه نقشی در مدیریت در این سرزمین و قدرتی دارند. حرف اصلی من این است كه وقتی كه صبح بیدار می‌شوید، چرا به فكر آینده نیستید. چرا همه حرف‌ها و فكرها، برای منفعت‌های سیاسی و لحظه‌ای و روزمرّ‌گی است. جوان‌ها همه اینها را می‌بینند و می‌خوانند و می‌فهمند. اینترنت و تلگرام را هم كه ببندیم، باز جوان‌ها راهی برای دیدن و شنیدن و فهمیدن پیدا می‌كنند. خب، چرا ناامیدشان می‌كنیم؟ چرا اعتماد مردم را به دولت خود از بین می‌بریم؟
چرا فكر می‌كنید این اعتماد خدشه‌دار شده؟
من به آقای روحانی رای دادم چون آنچه در نقطه مقابل ایشان می‌دیدم را قبول نداشتم. اما حالا مانند هر شهروند دیگری كه رای داده‌ام، می‌توانم و می‌خواهم بپرسم كه چرا این‌طور شده؟ چرا از هركسی درباره هر مشكلی كه می‌پرسید چیزی نمی‌داند؟! چرا هیچ‌چیز دست دولت نیست؟ و... می‌گویند شهرداری بودجه ندارد یا دولت قدرت اجرایی بعضی از كارها را ندارد و جاهای دیگر هم مشكل دارد و... من ٧٦ ساله اینها را قبول و سعی می‌كنم به هرحال زندگی را بگذرانم. اما همه اینها را كه من می‌بینم، جوان‌ها هم می‌بینند. من ٧٦ ساله درگیر آینده‌ام نیستم، اما این جوان‌ها یك عمر زندگی پیش‌روی‌شان است. این دنیا را نمی‌توانیم از این جوان‌ها پس بگیریم. ما باید با این جوان‌ها مكالمه برقرار كنیم. من به عنوان فیلمساز سعی می‌كنم این مكالمه را برقرار كنم و زنده نگه‌دارم.
این مكالمه را چطور برقرار كردید؟
با همان فیلم ساختن؛ برای من دیگر در مسابقه یا جشنواره شركت كردن و بزرگداشت گرفتن دغدغه نیست. من به این جوانان، به این مردم فكر می‌كنم و برای این مردم كار می‌كنم و فیلم می‌سازم، چون می‌خواهم با مردم حرف بزنم. این مكالمه تنها دغدغه من است. به همین دلیل هم این ١٠ سالی كه خارج از ایران بودم، امكانات بسیار زیادی برای فیلمسازی داشتم اما نساختم تا زمانی كه به ایران بازگشتم.
چرا؟!
چون بیرون از گود ایستادن و شعار دادن كار راحتی است. شما می‌توانید آقای [... ] و... باشی و پای یك شبكه و تلویزیون مردم را بنشانی، مدام هم فحش بدهی و اعلام برائت كنی از تمام زندگی‌ات. یا مدام مردم را دعوت كنی كه به خیابان‌ها بروند، اعتراض كنند، ناامید باشند و... اما اینها فقط حرف زدن است و ادعای مردمداری و دغدغه برای مردم. چرا كسی نیست از اینها بپرسد شما برای این مردم چه كردید؟ «بی‌بی‌سی فارسی» یا «من و تو» و... شما برای این مردم چه كردید؟! اگر مویی از سر بچه‌های مردم كم شود، شما چه می‌كنید و اصلا كجا هستید كه این‌طور برای این مردم نسخه می‌پیچید؟! من پدر هستم. پدربزرگ هستم، من این دنیا را برای فرزندانم و نوه‌هایم می‌خواهم. می‌خواهم ایران برای آنها و تمام ایرانی‌ها باشد. آنها اینجا به راحتی زندگی كنند، نه اینكه مدام درگیر مناقشات سیاسی باشند یا اینجا برای قشر خاصی باشد و باقی هم به سختی زندگی كنند.
در واقع معتقدید ادعای نگرانی با نگرانی واقعی و تلاش برای سازندگی متفاوت است؟
بله، حرف زدن راحت است. اما ایستادن و ساختن و متعهد بودن كار سختی است. من می‌توانستم به ایران برنگردم و راحت كارم را انجام بدهم یا فیلم بسازم، اما ترجیح دادم این كار را نكنم و همین‌جا باشم یا مثلا در دارودسته‌ای باشم با رانت فیلم‌ بسازم و فعالیت اقتصادی داشته باشم كه یكشبه ٢٠ میلیارد در حسابم باشد. همان اتفاقی كه برای یك بچه ٣٥ ساله افتاد و توانست نفت كشورش را بفروشد و پول به حساب شخصی خودش بریزد. همه اینها برای همه ما ممكن است و كافی است انتخاب كنیم كه قرار است كجا بایستیم و می‌خواهیم چه كسی باشیم.
و شما انتخاب كردید كه همراه مردم باشید؟
همه این حرف‌هایی كه من می‌زنم را جوانان هم می‌دانند. با این حرف‌ها و دانایی جوان امروزی، چرا انتظار داریم كه جوان‌ها ناامید نشوند. با حقوق یك‌میلیون و دویست هزار تومانی كدام جوانی می‌تواند به آینده‌اش امیدوار باشد و مطمئن كه می‌تواند خانه‌دار شود و آینده حداقلی داشته باشد؟چرا هیچ‌كس مسوولیت قبول نمی‌كند و در هر ماجرایی همیشه یك بهانه برای فرار از مسوولیت داریم؛ یكی می‌گوید تقصیر دولت قبلی است، یكی دیگر می‌گوید من نبودم، یكی می‌گوید سبزوار بودم و... بالاخره ما با جوانان چه می‌كنیم؟!
ما در جوانی فكر می‌كردیم هر طور هست ما به آرزوهایمان می‌رسیم و در انتهای تونل زندگی روشنایی می‌دیدیم. اما حالا آن تونل برای جوان‌ها تبدیل به یك لابیرنت تودرتو با انتهایی سیاه شده. كدام آدم عاقل و بافكری قبول می‌كند كه وارد این سیاهی شود و چرا انتظار داریم كه جوان‌ها این سیاهی را نبینند و چشم بسته وارد این لابیرنت شوند. اگر دولت امید به دولت ناامیدی تبدیل شود و بعد هم از شخص رییس‌جمهوری كاری برنیاید، چه اتفاقی می‌افتد؟ آدم تا یك جایی امید دارد، اما وقتی آب به زیرچانه بیاید و خطر غرق شدن نزدیك باشد چه؟ غرق شدن در سن ٧٦ سالگی مهم نیست، چون اگر وضعیت تو را غرق نكند، ممكن است قلبت كار نكند و بالاخره زندگی تمام شود. اما برای بچه ١٩-١٨ ساله، ٢٠ ساله، ٣٠ ساله چه؟ اینها چه كنند؟! همه بروند تركیه؟! مهاجرت كنند؟! چشم ببندند؟! آینده را نخواهند؟!
چاره چیست؟
وقتی از چاره صحبت می‌كنیم، جواب پیچیده می‌شود... یك درد و دو درد نیست و نمی‌شود هم یك نسخه پیچید.
این‌طور می‌پرسم؛ دوسال پیش و در همین روزها در گفت‌وگویی از مردم خواستید در انتخابات مجلس شورای اسلامی شركت كنند و حق رای خود را از دست ندهند. درواقع از مردم خواستید تا خودشان در سرنوشت خودشان نقش داشته باشند. حالا فكر می‌كنید، برای از بین رفتن این وضعیت در جامعه ایرانی، وظیفه شهروندی ما چیست؟
فكر می‌كنم كه پرسش حق ما است، اما رعایت حقوق شهروندی هم وظیفه ما است. مثلا شما اگر مغازه‌ای داشته باشید و جنس بفروشید و آخر سال مامور مالیات بیاید و بخواهد ٥ برابر مالیات بگیرد و شما كسی را پیدا كنید كه زیرمیزی بگیرد و این مالیات را كم كند، اشتباه است. اگر بدهكاریم باید بدهی را بدهیم. در واقع من باید آنقدر نسبت به خودم و جامعه متعهد باشم كه بدانم حتی به بهانه ورشكستگی هم نمی‌توانم از زیربار مسوولیت و تعهد اجتماعی خودم فرار كنم. رای ندادن هم همین است. اگر رای ندهیم، اشتباه می‌كنیم. اما وقتی حق ما رای دادن و رفتار درست شهروندی است باید در ازای این رفتار هم حق پرسشگری داشته باشیم. جوان ایرانی كه تشویق شده پای صندوق رای بیاید، حق دارد بپرسد بودجه‌ها كجا خرج می‌شوند؟ سهم او كجاست؟ عشق، اعتماد و همراهی بین همه از بین رفته.
فسادی كه وجود دارد، جوان‌ها را دل‌شكسته كرده. جوان ٣٥ ساله با خودش فكر می‌كند من جان می‌كنم تا زندگی كنم و یك‌نفر هم‌سن من در ٣٥ سالگی نفت كشور را می‌فروشد؛ فروشی كه بدون امضای رییس‌جمهور سابق امكان‌پذیر نبود. این بچه‌ها هیچكدام از آن «معیار‌های اخلاقی» زندگی خوب را ندارند؛ ناگهان قیمت همه‌چیز بالا می‌رود. از گوشت تا دلار. چه كسی فكر می‌كرد كه سیب‌زمینی كیلویی هفت هزارتومان؟ نسبت درآمدها با حقوق را هم حساب كنیم. نسبت‌ها كه درست نیست، جوان‌های بیكار هم زیاد داریم. این‌همه دانشگاه آزاد راه افتاد، همه این جوان‌ها هم رفتند و درس خواندند. اما مگر كار هست. از دانشگاه بیرون می‌آیند، اما بعد بیكار هستند. نهایتا همه‌چیز به هم وصل است. ما نباید تعهد خودمان را فراموش كنیم، اما حقوق شهروندی ما هم نباید فراموش شود.
با اینها مشكلات حل می‌شود.
در واقع باید تبعیض‌ها از بین برود و نابسامانی‌های اقتصادی. بانك‌ها باید مورد اعتماد مردم باشند. نه اینكه ناگهان وقتی یك موسسه اعتباری ورشكست شد، به مردم معمولی بگوییم كه بهره را از پول شما كم می‌كنیم. وضعیت اقتصادی و كسب‌وكار ما باید به‌نحوی باشد كه مردم اصلا پول خود را برای چنددرصد بهره به بانك ندهند.
خیلی‌ها معتقدند كه گاهی مردم هم طمع می‌كنند و می‌خواهند بدون زحمت پولی به دست بیاورند؟
این گزاره درستی نیست. برای من فیلمساز كه شغل جانبی هم دارم، شاید راحت‌تر از فیلم ساختن این باشد كه هزارمتر زمین بخرم و ساختمان ٥ طبقه بسازم تا به اندازه تمام فیلم‌هایی كه ساخته‌ام سود كنم. منتها همه مردم یا آنقدر پول ندارند كه چنین كنند یا سن و سال‌شان بالا است و نمی‌توانند و در نهایت به این نتیجه می‌رسند كه بهترین راه‌حل گذاشتن پول در بانك و زندگی با بهره است. این سیستم اقتصادی است كه مردم را به این سمت سوق می‌دهد، چون سازندگی به بانك و دولت مرتبط است و قرص و محكم بودن اقتصاد. من باید بدانم كه وقتی سرمایه‌گذاری می‌كنم، این سرمایه‌گذاری پنج سال آینده امنیت دارد. اما امروز این اتفاق نمی‌افتد و كسی به آینده مطمئن نیست.
اما شما همچنان مقابل سختی‌ها می‌ایستید و حتی وقتی فیلم‌های‌تان اكران نمی‌شود، فیلم می‌سازید؟
بله، اما به هرحال من هم جایی از این وضعیت خسته می‌شوم. همین روزها می‌خواستم سریالی بسازم. شش ماه پیش موافقت اصولی برای ساخت این سریال را به من دادند. این موافقت را باید سه‌ماه یك‌بار تمدید كنیم و تمدید هم كردیم. كارها را شروع كردیم، اما از دو هفته قبل گفتند كه دو نفر در شورا عوض شده‌اند و حالا صبر كنید. در نهایت و تا اینجا نزدیك به ٤٠٠ میلیون تومان ضرر كردیم و كار هم تعطیل شده. چهار دهه است كه هر وزیر ارشادی می‌آید، از وزیر ارشاد قبلی انتقاد می‌كند.
در حالی كه نباید این‌طور باشد و باید برنامه‌ریزی درستی وجود داشته باشد، چون نمی‌شود فرهنگ را چهارسال به چهارسال پایه‌ریزی كرد. برنامه‌ریزی برای فرهنگ پروژه طویل‌المدت است. اول باید اختلاف‌های سیاسی جناح‌ها حل شود، بعد برای فرهنگ تصمیم گرفت. تلویزیون كه برای جناح خاصی شد و كاری كرد كه مردم بروند سمت شبكه‌های ماهواره‌ای. سینما هم كه تبدیل به سینمایی شد برای سوژه‌هایی خاص و مدنظر مدیران.
پس ممكن است شما هم ناامید شوید، دیگر كار نكنید؟
ناامیدی كه ممكن است پیش بیاید اما حتما كار می‌كنم. یك روزگاری نامه نوشتم و گفتم ٤ سال كار نمی‌كنم و ٤ سال هم از پله‌های ارشاد بالا نرفتم. اما در این ٤ سال یك كتاب ترجمه كردم، نمایشنامه نوشتم و دو فیلم مستند برای پرویز یاحقی و سیمین بهبهانی ساختم. ولی كنج عزلت هم نرفتم. كار كردم، اما با آن دولت كار نكردم. در سن من ٤ سال كار نكردن، سرمایه‌گذاری سنگینی است. اما بازهم به آن قضیه برمی‌گردم كه چطور می‌توانم كار كنم، وقتی كسی كه برای هنر تصمیم می‌گیرد، نگاه جناحی و سیاسی دارد و سرمایه را به برادرش می‌داد كه فیلم سیاسی بسازد. آن ٤ سال كه این‌طور گذشت.
حالا هم اوضاع جور دیگری است؛ در اتاق‌های دربسته برای اكران عید تصمیم می‌گیرند. مثلا از حالا می‌گویند اكران عید متعلق به باند فلانی است. حالا بماند كه در این میان باندهای دیگری هم هستند؛ پخش‌كننده‌ها باند دارند و... در چنین سیستمی من فیلمساز با یك دست بسته وارد رینگ رقابتی می‌شوم كه رقیبم با تمام قوا و دست‌های باز واردش شده. اعتدال این نیست. این است كه برای من بهمن فرمان‌آرا دیگر دوره حضور در جشنواره و دیده شدن از این دست گذشته. جشنواره باید برای جوان‌ها باشد؛ برای فیلم اولی‌ها و دومی‌ها. استعدادها باید كشف شوند و جوان‌ها امیدوار باشند كه زمینه‌ای برای دیده شدن دارند. سعید روستایی باید جایزه بگیرد، محسن امیریوسفی و... برای من دیگر جایزه گرفتن مهم نیست. جایزه هم بگیرم، دفعه دیگر كه عصبانی شوم باز هم جایزه‌هایم را پس می‌دهم. ولی خودم عقلم می‌رسد كه بگویم در مسابقه شركت نمی‌كنم و اگر خواستید خارج از جشنواره هستم.
باید درمیشیان، روستایی، امیریوسفی و... دیده شوند. بقیه این بچه‌ها باید دیده شوند. من فیلمساز به اندازه سهم خودم در این سینما به جوان‌ها فكر می‌كنم. اما چرا مدیری كه امكانات بیشتری دارد به این ماجرا فكر نمی‌كند. در این مواجهه كه یك طرف ما ایستادیم و یك طرف دسته‌ای است كه حاضر است برای منفعت‌طلبی هر كاری كند، یك‌نفر، یك‌نفر هم هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد و راهی به جایی نمی‌بریم.
یعنی ما باید اصلاح را از خودمان و با خودمان آغاز كنیم؟
هدف اصلی ما باید این باشد كه غرض‌ورزی‌ها، خنجر از پشت زدن‌ها، این ماجرا كه دیگران را بیندازیم تا خودمان سرپا باشیم و... از بین برود. روزگاری من، مسعود كیمیایی، عباس كیارستمی، سهراب شهید ثالث و... همه كنار هم بودیم. كار هیچ‌كس هم شبیه دیگری نبود. ما كارمان را می‌كردیم و چنین بساطی هم وجود نداشت. اما حالا و در این زمانه، همه درباره این مسائل حرف می‌زنیم، ادعا می‌كنیم و حتی جاهایی برنامه‌ریزی و اجرا هم می‌شود اما جواب نمی‌دهد.
چرا چنین آدم‌هایی شده‌ایم؟ چه چیز را فراموش كرده‌ایم كه این‌طور شده؟
ما باید بدانیم كه قبل از همه‌چیز باید با یكدیگر كنار بیاییم. باید بدانیم كه مهم این است كه جاده برای همه صاف باشد. نه اینكه جاده برای عده‌ای شش‌بانده و صاف باشد و عده‌ای دیگر مجبور شوند دماوند را دور بزنند تا به جایی برسند. این نابرابری‌ای كه در سینما هست، در تئاتر هست، در اداره‌ها و شركت‌ها و همه‌جا هست. در هركجا كه مثال بزنیم چنین نابرابری‌ای وجود دارد. مردم هم با یكدیگر كنار نمی‌آیند. باید بدانیم این «تفرقه بینداز و حكومت كن» بس است دیگر. ما باید یاد بگیریم همه با هم كنار بیاییم. این سرزمین ثروتمند است، منابع بسیار دارد. اما چرا یك‌بار از خودمان نمی‌پرسیم كه چه كردیم با این منابع كه امروز در خطر خشكسالی هستیم و خشكسالی شروع شده. اگر از خودمان این را بپرسیم و حواس‌مان باشد؛ اوضاع هم بهتر می‌شود.
در واقع معتقدید كه ما در جامعه ایرانی با همه‌چیز شبیه همین بحران خشكسالی برخورد می‌كنیم؟
ما می‌توانیم خشكسالی در همه‌چیز را بسط ندهیم. راه‌حل‌های ما برای مبارزه با خشكسالی و مشكلات نباید شبیه راهی باشد كه برای دریاچه ارومیه رفتیم؛ یك روز آنقدر بی‌توجه باشیم كه نادیده بگیریم و بگوییم چیزی نیست. روز دیگر ناگهان همه توجه را به آن بدهیم و آه و واویلا كنیم. در مقطعی اوضاع بهتر شود و در نهایت به امان خدا رها شود و همچنان مشكل اساسی خشكسالی در این سرزمین، هدر رفتن سه چهارم آب به دلیل كشاورزی سنتی باشد. ما باید بدانیم كه این سرزمین برای همه است و باید «یك‌صدا» باشیم.
«یك‌صدا» بودن كافی است؟
در فرهنگ ما ایرانی‌ها، ما به عنوان یك ملت همیشه یكپارچه بودیم، اما همیشه یك‌صدا نبودیم و فقط در مقاطعی كوتاه یكصدا شدیم. همیشه دنبال سهم خودمان و «پس من چی» بودیم. هیچ‌وقت به شكل كامل و مداوم، همدل و همزبان نبودیم. ما همیشه در حال نقد همدیگر هستیم، اما اجتماعی كه همسایه را نقد می‌كند و خودش را نقد نمی‌كند، كه می‌پذیرد دیگران مسوولیت دارند، اما مسوولیت خودش را نمی‌پذیرد. اجتماعی كه حتی قوانین ساده همسایگی را هم رعایت نمی‌كند و قبول نمی‌كند كه یك محصول مشترك است و باید بتواند كنار یكدیگر زندگی كنند، شرایط بهتر نمی‌شود. می‌دانید تقصیر شخص خاصی هم نیست؛ همگانی است.
زندگی تغییر كرده از زندگی در كوچه رسیدیم به برج، شهر سر و ته مشخصی ندارند و... برای اصلاح هم راه‌حل سریعی وجود ندارد. همه باید باهم كنار بیاییم. بفهمیم كه بچه ما با بقیه فرق ندارد. همه شبیه هم هستند. باید بچه‌ها را درك كرد. همدیگر را درك كرد. وقتی درك كنیم، آنوقت می‌فهمیم كه وقتی نوجوان و جوانی كه منتقد و معترض باید صدایش را شنید و نه اینكه مقابلش ایستاد. روزنامه‌ها دربند است، تلویزیون كه نداریم. جایی باید باشد كه حرف‌ها زده شود. وقتی این جوان‌ها جایی را ندارند كه تصویر واقعی خود و زندگی خود را ببینند، معلوم است كه در شبكه مجازی كه آزادتر است اعتراض می‌كنند. چاره هم این نیست كه تلگرام را فیلتر كنیم یا این بچه‌ها را دستگیر. تنها چاره درك كردن است. فهمیدن این نكته كه این بچه‌ها نگران آینده و سرنوشت خود هستند.
و شما هم نگران آنها؟
من نگران آینده آنها هستم؛ این بچه‌هایی كه تا ظهر می‌خوابند و بعد كه از خواب بیدار می‌شوند و چیزی برای دنبال كردن ندارند، اینها جواهرات ما هستند. ما باید مراقب این جواهرات باشیم و امكان درخشش را برای آنها فراهم كنیم، نه اینكه آنها را كدر و مات و بی‌نور كنیم.
برای آینده این جوان‌ها یا مثلا همان نوه‌ كوچك یك‌ساله، آیریس كه عكسش را در پروفایل اینستاگرام هم می‌گذارید، چه رویایی دارید؟
چون نوه من دختر است، امیدوارم كه در جایی زندگی كند كه حرمت زن بودنش رعایت شود، همشهری درجه ٢ نباشد و در هرچه كه استعداد دارد فعالیت كند و البته امیدوارم تا ١٤ سالگی‌اش را ببینم. اما در كل برای همه بچه‌های مملكت همین را می‌خواهم؛ می‌خواهم این بچه‌ها امید به زندگی داشته باشند. امید به زندگی در سرزمینی كه زیبا است. دوست دارم همه نسل‌های آینده ایران، آینده تابناكی داشته باشند و هرآنچه می‌خواهند بشود و درگیر رانت یا عدم تساوی دربرابر قانون نباشند.
و به آن جوان‌هایی كه دوست و رفیق شما هستند و با شما مكالمه دارند چه می‌گویید؟
به آنها می‌گویم كه به پرسش خود ادامه دهند و به انتقاد هم. از بزرگ‌ترها هم می‌خواهم كه این جوانان پرسشگر و معترض را درك كنند، حرف‌شان را بشنوند. ٦٥ درصد این مملكت زیر ٣٥ سال است و این بمب ساعتی است. من و امثال من ممكن است با همه سختی بمانیم و كار كنیم. اما این ٦٥ درصد چه؟! اینها عمری طولانی پیش‌رو دارند. كار می‌خواهند، زندگی می‌خواهند. یك تونل پیچ‌درپیچ مقابل‌شان هست و باید مراقب آنها باشیم.
آنها باید بدانند كه اگر مشعلی هست دست آنها است، نباید ناامید شوند و به پرسشگری ادامه دهند. ما الان باید مراقب باشیم. هم باید مراقب باشیم و هم همدیگر را بداریم. در این موقعیت نمی‌توانیم خودمان را جدا ببینیم و بگوییم جزو این ماجرا نیستیم یا چشم ببندیم یا اعتراض آنها را ساكت كنیم... چون ما در نهایت همه باهم هستیم و در هر اتفاقی كه رخ دهد، همه شریك هستیم و به یك اندازه سهم داریم.
وقتی یك جوان نمی‌داند كه صبح برای چه چیز از خواب بیدار می‌شود و قرار است در آینده چه اتفاقی برای او بیفتد، ناامید می‌شود.
همین روزها نوجوانانی و جوانانی كه در حوادث اخیر بودند. حالا كسی نیست كه مراقب آنها باشد یا به دنبال سرنوشت‌شان برود. در حالی كه بالاخره باید از خودمان بپرسیم كه چرا این بچه‌ها كه یك عمر زندگی پیش رو دارند، به خیابان می‌آیند و اعتراض كنند؟ چه اتفاقی افتاده و ما چه كردیم كه این بچه‌ها این‌طور معترض شده‌اند؟!
واقعیت این است كه وقتی از زاویه نگاه جوانان نگاه می‌كنم، وضعیت آنها و این ناامیدی را درك می‌كنم. این بچه‌ها وقتی به انتهای تونل زندگی فكر می‌كنند، نتیجه‌ای نمی‌بینند. كار كه نیست، اقتصاد هم كه اوضاع نابسامانی دارد و پدرومادرها هم در این اوضاع نمی‌توانند آنها را همراهی و كمك كنند، طبیعی است كه ناامید باشند.
گاهی فیلمساز جوانی را می‌بینم كه ناامید است و می‌گوید قهر كرده، دعوا می‌كنم كه یعنی چه قهر؟! اصلا تو قهر كنی، چه كسی می‌فهمد؟! بهرام بیضایی با آن‌همه بزرگی و دوستدارانش قهر كرد چه شد؟ رفت. رفتن او دغدغه چه كسی بود؟
«بی‌بی‌سی فارسی» یا «من و تو» و... شما برای این مردم چه كردید؟! اگر مویی از سر بچه‌های مردم كم شود، شما چه می‌كنید و اصلا كجا هستید كه این‌طور برای این مردم نسخه می‌پیچید؟!
روزنامه اعتماد


لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/32789/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

هند به دنبال ماموریت‌های فضایی بدون زباله تا سال 2030

چه چیز داری با خویشتن که دیدارت...

بنر زیبای هواداران الهلال برای بازی امشب

ماجرای تمرد بازیکنان خوشه طلایی از خسرو حیدری

حیدری: دوست داشتم در استقلال خداحافظی کنم

ستاره بایرن: برای بازی برابر رئال لحظه‌شماری می‌کنم

شاگردان نکونام میزبان یک استقلالی متفاوت

گل اول العین به الهلال توسط اریک

ترکیب آرسنال-چلسی؛ پوچتینو علیه صدرنشین

خیال کورتوا راحت است؛ لونین به خوبی جایم را پر کرده

عقب‌نشینی یوفا؛ لیست‌‌های اروپایی 26 نفره شد

پایان پیولی؛ زلاتان سرمربی میلان را انتخاب کرد

سفر پریناز ایزدیار با رضا عطاران به کاخ صدام حسین!

کلیه ناخدا رو به اسم نورالدین خریدند!

مجری سابق برنامه «هفت»: با زور و تهمت و تهدید فیلمساز نمی‌شوید!

جشن تولد ساده و بی ریای بازیگر پیشکسوت

اجرای فوق حرفه ای و 4 نفره با یک «گیتار»

چرا به سوالات اپراتورهای اورژانس باید پاسخ داد

هوای تهران گرم می شود!

عملیات ویژه نیروهای امدادی برای نجات سیل‌زدگان سیستان و بلوچستان

ضارب دانش‌آموزان آملی بازداشت شد

گلایه‌ی رئیس پلیس راهور از ابلاغ نشدن قانون افزایش جرایم رانندگی

طوفان شن در لیبی

خیاط زبردست طبیعت

دریاچه‌ زیبای بَرم اَلوان در شهرستان بهمئی

یک آپارتمان مخفی در برج ایفل!

این اسنک رو میتونی هم صبحانه استفاده کنی هم به عنوان شام

از این ترفندهای خلاقیتی که حسابی به کارت میاد!

با این رفتار، همیشه از جاری هات سرتر و جلوتری

اگر اینکارها رو انجام میدی بدون که آبرسان برای پوستت ضرر داره

پرش فضانورد و ماجراجوی اتریشی از فاصله ی حدود 39 کیلومتری زمین

«مواجهه‌ای نامتعارف با منطق هگل» در کتابفروشی‌ها

برف‌روبی توسط اولتراها!

یازده مرد منتخب کرسپو برای فتح فینال غرب آسیا

ستاره یونایتد: عذرخواهی چرا، جواب کاونتری را دادم!‏

جانشین عالیشاه در اراک هم بازوبند می‌خواهد

گلایه خسرو حیدری از علی دایی

حسین وفایی، به مکان مقدس ما توهین کردی!

سیوهای بی نظیر دروازه بانان لالیگا با پا!

تمجید شواین اشتایگر از گواردیولا

خط و نشان مدافع ذوب آهن برای تراکتوری‌ها

توصیه به لیورپول؛ مورینیو دوای درد شماست!‏

«زیرخاکی» و «مردان آهنین» پربیننده‌ترین‌های آخر فروردین

«مست عشق» نیامده حدود 2 میلیارد فروخت

تصاویر متفاوتی از شاهزاده سریال «جومونگ 3»

سختی‌های کار «سلطان و شبان» که کمتر شنیدید

5 پیشنهاد موسیقی از ناصر زینعلی برای حال خوب

وزیر بهداشت: عرضه اینترنتی دارو آزمایشی است

ماجرای تفنگدار آمریکایی؛ از تلاش برای منفجر کردن مسجد تا مسلمان شدن!

سخن بزرگان/ بی توجهی به فقرا جرم بزرگی است