بزرگنمايي:
بانونيوز- خيلي وقت است که برگزاري «دورهميهاي لوکس زنانه» در تهران باب شده است؛ ميهمانيهايي که با عنوانهاي مختلف مثل «ميهماني وي.آي.پي بانوان»، «ديسکوي زنانه»، «دورهمي لاکچري زنان» و... برگزار ميشوند. البته دورهميهاي زنانه موضوعي نيست که مربوط به همين چند سال اخير باشد. زنان ايراني از ديرباز به بهانههاي مختلف مثل مراسمهاي مذهبي، خانهتکاني يا مسائل روزمره دور هم جمع ميشدند. حالا شکل اين دورهميها تغيير زيادي پيدا کرده و جمعهايي که شايد سالها پيش مثلا به پختن دستهجمعي يک آشرشته ختم ميشد، حالا به پديدهاي جامعهشناختي تبديل شده و به ميهمانيهاي مجلل در سالنهاي مخصوص، تغيير شکل و کاربري داده است.
نحوهي شرکت در اين ميهمانيها هم اينگونه است که بايد علاوه بر تعيين وقت قبلي، مبلغ مشخصي را به حساب بانکي برگزارکننده مراسم واريز کنيد و در زماني مشخص به آدرسي که معمولا به تالارهاي عروسي يا پارکينگهاي خصوصي اختصاص دارد، برويد.
يکي از اين ميهمانيهاي مجلل در تالاري در غرب تهران برگزار ميشود که معمولا ماهي يکبار با تبليغات محدود در فضاي مجازي از بانوان دعوت ميکند در يک ميهماني با پذيرايي «وي.آي.پي» حضور پيدا کنند. برگزارکنندگان اين ميهمانيها معتقدند که مراسمشان داراي امنيت بالايي است و شرکتکنندگان ميتوانند با حضور يک «دي.جي خانم» لحظات مفرحي داشته باشند.
با شماره تماسي که در تبليغات اعلام شده است، تماس ميگيرم و درباره جزئيات جشن تابستانهشان ميپرسم. مسئول برگزاري جشن هم توضيح ميدهد: «ميهماني ما ساعت 12 ظهر آغاز خواهد شد و علاوه بر آن چند رقص نمايشي گروهي و انفرادي هم خواهيم داشت. خانمها ميتوانند در اين مراسم حسابي شاد باشند. پذيرايي هم علاوه بر ميوه و شيريني با بيش از 15 نوع غذا و دسر براي ناهار همراه خواهد بود.»
او درباره امنيت و مجوزهاي اين مراسم هم ضمن تاکيد بر مجوزدار بودن آن ميگويد: «مديريت جشن کاملا بر عهدهي بانوان و بدون حضور آقايان است. از مشروب و .. هم خبري نيست و عکسبرداري و فيلمبرداري هم ممنوع است.»
وقتي از او ميپرسم، چطور ميتوانم در يکي از اين جشنها حضور پيدا کنم، پاسخ ميدهد: «هزينهي ورود براي هر نفر 90 هزارتومان است. مبلغ را براي من کارت به کارت کنيد و بعد هم زنگ بزنيد و شماره پيگيري را بخوانيد؛ اين طوري رزرو شما انجام ميشود.»
مبلغ را برايش واريز ميکنم و کارها همانطور که او گفت، پيش ميرود. در موعد مشخص هم آژانس ميگيرم تا به مراسم بروم.
همين که سوار ماشين ميشوم، شروع ميکنم به خواندن آدرس براي راننده آژانس. وقتي نام خيابان فرعي را ميآورم، سريع ميگويد: «ببخشيد خانم! جسارتا «...» تشريف ميبريد؟»
ـ «مگه شما اونجا رو بلديد؟»
ـ « تا حالا چندتا خانم رو اونجا رسوندم و از لابلاي حرفاشون هم يه چيزايي شنيدم. جسارت نباشه خانم، اما يه سري زن پولدار و بيکارن که جمع ميشن دور همديگه و...»
ـ «يعني اونجا معروفه؟ شما چند بار مسافر برديد؟»
ـ «خانم اين خيابوني که شما داريد، تشريف ميبريد، چند تا «ديسکو» داره. کم نيست. فقط هم زنونه نيستن. همه جور مراسمي برگزار ميشه.»
به تالار که ميرسم، نگهبان راهنمايي ميکند تا از در پارکينگ وارد تالار شوم. پارکينگ تا نزديکي آسانسور پر است از انواع ماشينهاي خارجي؛ سانتافه، آزرا، لکسوس، سوناتا و... سوار آسانسور ميشوم. کنار دکمه آخرين طبقه روي کاغذ کوچکي نوشته است: «مراسم جشن بانوان» چهار طبقهاي بالا ميروم و هنوز در آسانسور به روي سالن محل برگزاري جشن باز نشده است که صداي دست و موسيقي به گوش ميرسد.
يکي از مسئولان برگزاري درست مقابل در ورودي نشسته است. اسمم را به او ميگويم و رزروم مورد تاييدش قرار ميگيرد. در حالي که مرا به سمت رختکن هدايت ميکند، تاکيد دارد: «روي ميزها نام ميهمانها را نوشتهايم. لطفا سر ميز خودتان بنشينيد. اگر هم قصد داريد که در تمام جشنهاي ما حضور داشته باشيد، شماره موبايل بدهيد که در گروه تلگرامي جشن ما عضو شويد.»
شماره تماسم را ميدهم و وارد سالن اصلي ميشوم. تعداد زنهاي جوان و ميانسالي که در سالن نشستهاند، به 100 نفر ميرسد. گارسونها با کافهگلاسه، چاي، قهوه، پاناکوتا، آبميوه و... از ميهمانان پذيرايي ميکنند. با اينکه صداي موسيقي شاد خيلي بلند است، گاهي صداي خندههاي بلند به گوش ميرسد و گاهي هم همه محو تماشاي گروههاي رقصنده ميشوند. زنها، حسابي براي حضور در ميهماني وقت گذاشتهاند و از عملکرد خوب آرايشگرشان براي هم تعريف ميکنند.
با اينکه اغلب زنها همديگر را نميشناسند و براي هم غريبه هستند اما برخي فرصت را مناسب ميبينند تا کارت ويزيتهايشان را با هم تبادل کنند. يکي از مزون لباسش تبليغ ميکند و يکي ديگر هم از جديدترين متدهاي رنگ و مش ميگويد که در آرايشگاهش انجام ميدهد. «دي.جي» بدون اينکه کاري به کسي داشته باشد، برنامهي سه ساعتهاش را اجرا ميکند و برايش مهم نيست که ديگران به او توجه دارند و يا سرگرم حرف خودشان هستند. موزيکهايش را يکي پس از ديگري پخش ميکند و گاهي هم صحنه را تاريک ميکند تا با رقص نور هيجان بيشتري به ميهمانان بدهد.
در گوشهاي از سالن اما چند زن ميانسال خيلي ساکت نشستهاند که دو نفرشان هم از فرط پا درد يا کمر درد به سختي راه ميروند. وقتي از يکي از آنها ميپرسم، اولين بارشان است که به اين مراسم ميآيند؟ پاسخ ميدهد: «بله. به پيشنهاد يکي از دوستانمان آمديم، دور هم باشيم. ما چند همکلاسي قديمي هستيم که هر چند وقت يکبار دور هم جمع ميشويم. امروز تولد شهين و مهري بود. (به دو نفر از دوستانش اشاره ميکند.) گفتيم، به بهانهي تولد 60 سالگيشان بياييم اينجا و مثلا جشن بگيريم. خب؛ اينجا با هم خوشحاليم.»
يک طرف ديگر دختر جواني است که به سختي روي صندلياش بند ميشود، ميگويد: «من و مادرم اغلب با هم به اين جشنها ميآييم. خانهمان هم به اينجا نزديک است. ما کلا ميهماني دوست داريم اما اغلب اقواممان ايران نيستند و کم پيش ميآيد به عروسي يا ميهماني دعوت شويم. اينجا که ميآييم، علاوه براينکه به ما خوش ميگذرد، دوستان جديد هم پيدا ميکنيم.»
همه يک جوري خودشان را سرگرم کردهاند؛ با خوردن، صحبتکردن، موسيقي گوش دادن و... به صورت اتفاقي از ميان صحبت دو نفر با هم شنيدم که هستهي شکلگيري اين ميهماني اينطور بوده است که چند دوست قديمي ميهماني دورهاي با هم برگزار ميکردند اما بعد از چند وقت تصميم ميگيرند ميهمانيهايشان را وسيع و زنهاي ديگر را هم در دورههايشان شريک کنند که نتيجهاش شده است، اين ميهماني زنانه که هزينه حضور در آن براي هر شخص 90 هزارتومان است.
وقت ناهار ميشود و ميزها پر ميشوند از انواع کبابها، ماهيها، خوراک زبان، ميگو، بيفاستراگانف، جوجهچيني، خورشت فسنجان، سبزيجات، انواع سالادها و دسرها و... که در واقع حسن ختامي براي اين ميهماني سه ساعتهي زنانه است. زنها با احتياط زيادي طوري که لک چربي بر روي لباسهايشان ننشيند، به سمت ميزهاي سرو غذا ميروند. دي.جي هم دست از موسيقي ميکشد و سريع خداحافظي ميکند تا به مراسم ديگري برود. چند زن ميخواهند براي مراسمهايشان از او وقت بگيرند اما او ميگويد که تا چند ماه آينده اصلا وقت ندارد! تالار کمکم خالي ميشود و خيليها هم دنبال بليت براي ميهماني بعدي هستند...
بعد از برگشت از اين ميهماني خاص زنانه، با فکر فضاي سالن و شادياي که به نظرم تصنعي آمده و روابط آدمها، ياد درسهاي جامعهشناسيام ميافتم که خوانده بودم: «ميل شديد بشر به دورهم جمع شدن ريشه در رفتارهاي اجداد انسان دارد.» و يا اين گفته اميل دورکيم جامعهشناس که معتقد بود «اساسيترين رفتار در اجتماعي شدن انسان همان دور هم جمع شدن است.» او نام اين نظريه را «جنبوجوش جمعي» گذارده بود و ميگفت علت اصلي پيدايش اين رفتار، يافتن احساس امنيت و آرامش در شرايط زندگي گروهي است. اما آيا واقعا حضور در فضايي که تجربه کرده بودم باعث ايجاد احساس امنيت و آرامش ميشد؟
تا چند روز بعد از ميهماني با دوستانم در اين باره گپ ميزدم. خيلي از آنها تا بحال دربارهي اين ميهمانيها چيزي نشنيده بودند و از من کمک ميخواستند تا آدرس و نحوهي رزرو را به آنها ياد دهم. پرسش اصليشان هم اين بود که بايد در اين گونه مراسم چه بپوشند!؟ تعداد ديگري از دوستانم هم معتقد بودند که اين ميهمانيها صرفا يک دورهمي لوکس است و اگر در جمع اين «زنان الکي شاد و ثروتمند» حضور پيدا کنند، فقط افسردهتر خواهند شد.
در همين زمينه با دکتر "سميرا وکيلها"ي جامعهشناس هم صحبت ميکنم. بعد از توضيح درباره تجربه اين دورهميهاي زنانه از او ميپرسم آيا چنين تجربههايي ميتواند تامينکننده خلاء عاطفي، امنيت رواني و نشاط روحي باشد؟ از نظر خانم وکيلها موضوع البته قابل ملاحظه و بررسي بود. او ميگويد که انسانها واقعيتهاي منحصر به فردي هستند که در تعامل با يکديگر به معنا ميرسند و بنابراين تعامل و برقراري ارتباط نه تنها اجتنابناپذير نيست؛ بلکه از نيازهاي اوليه و اساسي جوامع پيچيده امروزي است.
وقتي از او ميپرسم که چرا ميهمانيهاي مدرن و مجلل اينقدر راحت جايگزين همنشينيهاي صميمانه و ساده شدهاند؟ تاکيد ميکند که هيچ پديدهاي از مزايا و گزندهاي مدرنيته در امان نمانده و روابط اجتماعي و اصول اخلاقي هم دستخوش تحولاتي شده که خود نشان از دگرگوني در شالوده و بنيان ساختار جامعه دارد.
او معتقد است از زماني که فردگرايي به عنوان يک هدف در قراردادهاي اجتماعي و اذهان عمومي مورد توجه قرار گرفته، روح همدلي، مشارکت و احساس امنيت و تعلق اجتماعي هم به نسبت کمرنگتر شده که تاثير آن در روابط خرد و کلان مشهود است.
بعد ميروم سر اصل مطلب و اين سوال مهم که بالاخره اين ميهمانيها تا چه حد ميتواند آرامش و رضايتمندي را به ارمغان بياورد؟ او اول به سابقه پهنشدن «سفرههاي ايراني» چه در نوع مذهبي و چه اجتماعي با مديريت زنان و تاثير مثبت آنها در ايجاد همدلي اشاره ميکند و بعد وقتي به دوران جديد و رواج فردگرايي و در واقع پاسخ سوال من ميرسد، ميگويد: «برگزاري چنين مراسمهايي در واقع يک فرصت مناسب براي نمايش قدرت هنر و ثروت زنان شده است و با وجود افزايش اين قبيل مهمانيها در عناوين مختلف کمتر شاهد آرامش، رضايتمندي و اعتماد در بين مدعوين و حتي ميزبانان هستيم. افرادي که بدون منافع و طبقه اجتماعي مشترک و حتي بدون اهداف و نگاه مشترک دور هم جمع ميشوند، هرگز نميتوانند گروهي را تشکيل دهند که چون گذشته همدلي، احساس امنيت و تعلق اجتماعي در آن نمود داشته باشد.»
با همه اينها باز هم نميتوانم قضاوت مطلقگرايانهاي داشته باشم، ميتوانم بگويم آنجا به من خوش نگذشت، اما کسي چه ميداند؟ شايد به بقيه خوش گذشته باشد.