پدر ، مادر! سراغم نميآييد؟
مقالات
بزرگنمايي:
بانو نيوز - دخترها براي صحبت با خانواده صف مي بندند و مددکاران تمام تلاش خود را مي کنند تا اقوام دور آن هايي که پدر و مادر ندارند را براي آمدن راضي کنند.
به گزارش بانو نيوز؛ سرانجام مغلوب بغضش ميشود و در حالي که اشک از چشمانش سرازير مي شود و روي تابلوي قلم زنياش ميافتد، ميگويد: آرزو دارم خانوادهام پيدا شوند. دکتر حجت ميگويد: آرزوي 99 درصد بچههاي اين جا همين است.سرش را پايين مياندازد تا کسي اشکهايش را نبيند. در چشمان بيشتر حاضران هم اشک حلقه زده است…حجت مي گويد: اواخر سال، اينجا صف هاي تلفن خيلي شلوغ مي شود.
دخترها براي صحبت با خانواده صف مي بندند و مددکاران تمام تلاش خود را مي کنند تا اقوام دور آن هايي که پدر و مادر ندارند را براي آمدن راضي کنند. اما خيلي از آن ها حتي جواب تلفن ها را هم نمي دهند. نکته پررنج ماجرا اين است که همه بچهها، حتي آن هايي که خانواده اي ندارند هم براي صحبت با خانوادهشان در صف تلفن ميايستند تا در مقابل بچههايي که خانواده دارند، احساس بيکسيشان کمتر آشکار شود.
همين دخترها وقتي به اول صف مي رسند، با غربتي که نميشود آن را توصيف کرد، نگاهي به مددکار ميکنند، نوبتشان را به بقيه ميدهند و دوباره به انتهاي صف ميروند… و اين قصه تقريبا اسفند هر سال تکرار مي شود …
در آستانه روز دختر وميلاد حضرت معصومه (س) به اتفاق دکتر« محمد سعيد احديان» مدير عامل موسسه فرهنگي هنري خراسان براي ديدار از موسسه توان بخشي همدم راهي اين مرکز مي شويم . در ابتداي ورود، با استقبال گرم دختران و مديران موسسه رو به رو مي شويم. براي خيلي از دخترها، شعف وصف ناشدني زيارت بارگاه منور رضوي از چند روز قبل آغاز شده است؛ همه زمزمه زيارت بارگاه منور رضوي در روز ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر را شنيدهاند و آماده شرکت در مراسم گلباران حرم هستند.
کلي نخ سبز براي حاجات همه نيازمندان!
زهره تعدادي نخ سبز را نشانم ميدهد و ميگويد: ميخواهم اين ها را به نيت شفاي همه مريضها به پنجره فولاد ببندم.به نيت خالصانهاش غبطه ميخورم و با خنده ميگويم: خب فقط يک رشته کافي است. همه آرزوهايت را در نظر بگير و همين يک نخ را ببند به پنجره فولاد.ميخندد و ميگويد: کلي آرزومند و محتاج توي دنيا داريم. تازه همين ها هم کم است. ميخواهم براي همه آن ها دعا کنم، خدا را چه ديدي، شايد مامانم هم يک جايي توي همين دنيا به دعاي من احتياج داشته باشد.
و من باز هم به بزرگي دلش غبطه ميخورم…زهره ميخواهد براي شفاي مادرش دعا کند، مريم دوست دارد به دانشگاه برود و شيما نامه کوچکي را براي امام رضا(ع) آماده کرده است. ميگويم شيما خانم توي نامهات چه نوشتهاي؟
ميگويد: براي امام رضا(ع) نوشتم. دوست دارم اين نامه رو برسونه به دست يک خير تا منو به آينده برسونه. وقت نوشتن بغض کرده بودم اما چون دوستانم بودند، نميتونستم گريه کنم.نامه را به من ميدهد و ميرود و عجيب است که نوشتهاي در نامه نيست و همه حرفهاي اين دخترک معصوم در يک نقاشي خلاصه شده؛ تصويري از سه درخت، يک رودخانه و يک آسمان که خورشيد و ماه و ستاره را همزمان در خود دارد. انگار حرفهاي اين نامه بايد رازي سر به مهر باشد براي خود آقا…
آرزوي حضور دربرنامه «ماه عسل» و حرف هايي براي مادر و پدر
به سراغ يکي ديگر از دخترها ميرويم. دوست ندارد اسمي از او بنويسيم. ميگويد: دوست دارم زمينه حضور من در برنامه ماه عسل آقاي عليخاني فراهم شود تا در آنجا به پدر و مادرم بگويم شما در کودکي من را رها کرديد و رفتيد، اما حالا خيلي به شما نياز دارم، حتما شما هم وضعتان بهتر شده، نميخواهيد دنبالم بياييد؟
به اتفاق زوج خير، دکتر زهرا حجت و جعفر شيرازي نيا که مديريت اين مجموعه را بر عهده دارند، راهي بخش مراقبتهاي ويژه که در موسسه به آن «سراي مهر» ميگويند، ميشويم.زينب اولين نفري است که به سراغش ميرويم. نقاشيها و گلدوزيهاي بسيار زيبايش به همراه عکسهاي يادگاري که با عمو پورنگ گرفته، بالاي تختش نصب شده است. دکتر احديان رو به زينب ميگويد: شنيده ام دعاهايت خيلي خوب مستجاب مي شود، براي من هم دعا ميکني؟ و زينب برخلاف جوابهاي تکراري خيلي از ما که التماس دعا ميشنويم، ميخندد و دست هايش را رو به آسمان بلند و براي لحظاتي زمزمه ميکند…
بعد از زينب به سراغ سه خواهر معلول ميرويم که پدرشان به نوبت و هر هفته يک نفرشان را به خانه ميبرد. عارفه سادات يکي از همان خواهران است. با وجود اين که روي تخت دراز کشيده و به گفته شيرازي نيا از نظر ذهني بيشتر از 6 ماه رشد نکرده، اما با لبخندي دلنشين پاسخ ما را ميدهد.شيرازي نيا توضيح ميدهد که در مجموعه همدم 400 دختر کم توان ذهني و جسمي توسط 158 نفرازهمکار ان
نگهداري ميشوند.
قصه نام «همدم»
به سراغ «همدم» ميرويم؛ دختري که اين موسسه به اسم اوناميده مي شود. شيرازي نيا در مورد راز اين نام گذاري ميگويد: همدم 16 سال دارد و با وجود اينکه خودش اصلا از نظر شرايط جسمي، وضعيت خوبي ندارد و با چند عمل جراحي قادر است اکنون مقداري راه برود، مثل يک مادر هواي همه را دارد، داخل شيشه بچهها چاي يا شير ميريزد و بعد هم به آن ها غذا ميدهد و خودش آخرين نفري است که غذا ميخورد. آنقدر اين دختر، فداکار است که همه او را خيلي دوست دارند.احديان خطاب به او ميگويد: قرار است به حرم بروي همدم خانم… همدم با شنيدن نام حرم، ذوق مي کند…
شهربانو هم برايمان دست تکان ميدهد. او براي بهبودي تاکنون، سه بار پاهايش را به تيغ جراحي سپرده است!
وارد کارگاه گليم بافي مي شويم. بچهها با دقت و زيبايي وصف ناشدني، تار و پود گليمها را به هم ميبافند؛ آن قدر زيبا که اگر نداني، گمان ميکني محصول دستشان کار استادکاراني است که در اين رشته موي سپيد کردهاند.مليحه يکي از همان دختران است و گليمهايي که ميبافد، بسيار طرفدار دارد. حجت در اين مورد ميگويد: کارشان از بسياري از دانشجويان خبره فني و حرفهاي هم بهتر است.از حرم و زيارت امام رضا(ع) ميپرسيم و همه از زيارت و اشتياق حرم ميگويند. از مريم، از حرم و آرزويي که به امام رضا(ع) خواهد گفت، ميپرسيم. ميخندد و ميگويد: سلامتي خودم و دوستانم را ميخواهم. آرزوهاي ديگر هم مشابه همين آرزوهاست.
با آن ها عکس يادگاري ميگيريم …
به سراغ مرکز آموزش ميرويم. کارگاه گليم بافي، تسبيح بافي و فرشينه بافي در اين بخش قرار دارد.وارد کارگاه فرشينه بافي ميشويم. زهرا نقاشيهاي بسيار زيبايي کشيده و در صفحه هاي قبلي دفترش هم نقاشيهاي بسيار زيبايي ترسيم شده است.خانم دکتر حجت ميگويد: زهرا يادت ميآيد يک نقاشي خيلي زيبا براي تولد بابا (شيرازينيا) کشيدي و زيرش نوشتي «بابا تولدت مبارک» … و زهرا هم با ما ميخندد.بعد از کارگاه فرشينه بافي، وارد کارگاه گل سازي ميشويم. فريده،دختر هميشه خندان موسسه به استقبال ما ميآيد.بچهها مشغول الگو کشيدن و درست کردن گلها هستند. از فريده ميخواهم آرزويش را بگويد: دعا کنيد خدا شفايم بدهد و گره از کارم بازم شود.تابلوي زيباي منجوق دوزي که کوکب با نور تنها چشمش در مدت 5 سال دوخته، روي ديوار به زيبايي هر چه تمامتر خودنمايي ميکند.
دلتنگي هايي که پشت دروازه «اسفند» مي ماند!
کارگاه بعدي، کارگاه قلم زني روي مس است. ديدن کار دست بچهها حيرت انگيز است؛ تابلوهايي بسيار زيبا که بيگمان نمونه و مشابه کمي دارد. اسما ماهرترين دختر اين کارگاه است و تابلوهايي که ساخته فوقالعاده زيباست. ورود ما با جشن تولد اسما و سکينه همزمان شده است. به سراغ اسما ميرويم و دکتر احديان از آرزويي که اسما با امام رضا(ع) در ميان خواهد گذاشت، سوال ميکند. اسما لحظاتي سکوت ميکند…
اما سرانجام مغلوب بغضش ميشود و در حالي که اشک از چشمانش سرازير مي شود و روي تابلوي قلم زنياش ميافتد، ميگويد: آرزو دارم خانوادهام پيدا شوند. دکتر حجت ميگويد: آرزوي 99 درصد بچههاي اين جا همين است.سرش را پايين مياندازد تا کسي اشکهايش را نبيند.
در چشمان بيشتر حاضران هم اشک حلقه زده است…حجت مي گويد: اسفند ماه هر سال، مددکاران ما با فاميلهاي درجه دو و سه بچهها تماس مي گيرند و از آن ها خواهش ميکنند به دخترها سري بزنند يا چند روزي آن ها را بپذيرند. متأسفانه برخي از خانوادهها حتي تلفنها را هم جواب نميدهند. نکته پررنج ماجرا، اين است که همه بچهها براي صحبت با خانوادهها در صف تلفن ميايستند، حتي آن ها که ميدانند خانوادهاي ندارند هم در صف ميايستند تا در مقابل بچههايي که خانواده دارند، احساس بيکسيشان کمتر آشکار شود.
همين دخترها بارها وقتي نوبت صحبت کردنشان ميرسد، با غربتي که نميشود آن را توصيف کرد نگاهي به مددکار ميکنند، نوبتشان را به بقيه ميدهند و دوباره به انتهاي صف ميروند…او ميگويد: روزهاي آخر اسفند، همين دخترها برخلاف همه بچهها که عيد را دوست دارند، دائم ميپرسند عيد کي تمام ميشود؟ چون آن ها کسي را ندارند و با رفتن تعدادي از بچهها به خانه، احساس دلتنگي ميکنند.
روي ميز، کادوهاي تولد را چيدهاند. دو کيک تولد و شمع براي اسما و سکينه آماده شده است، سکينه شمع را فوت ميکند و همه برايش دست ميزنند.
نوبت به اسما که ميرسد همه ميگويند آرزويت را بگو… بيقراري اسما انگار تمامي ندارد و دوباره چشمانش به اشک مينشيند. خانم حجت او را در آغوش ميگيرد.
به سراغ کارگاه موسيقي ميرويم. زمزمههاي «اي حرمت» و سرود زيباي «ايران» توسط گروه سرود دختران همدم به زيبايي تمام اجرا ميشود.آخرين جايي که ميرويم، «خانه پناهگاهي» است که محل نگهداري دختران خردسال موسسه است.
ندا از ما استقبال ميکند و با دکلمه زيبايي به ما خوشامد مي گويد. بخش پاياني ديدارمان، حرف هاي خانم حجت، مدير موسسه است که ميگويد: براي توسعه موسسه به حمايت رسانهها و حضور هر چه بيشتر خيران نياز داريم.
بايد فضاي بيشتري داشته باشيم تا بتوانيم ميزبان دختران بيشتري باشيم. صدها خانواده در نوبت هستند و ما منتظر دريافت زمين و حمايت خيران براي ساخت و توسعه مجموعه هستيم.
روزنامه خراسان
-
شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۳:۵۷ PM
-
۴۱۰ بازديد
-
خراسان
-
آریا بانو
لینک کوتاه:
https://www.aryabanoo.ir/Fa/News/6929/